در باغ ولایت گل خوشبوست رضا

سروچمن گلشن مینوست رضا

نومید مشو زدرگه احسانش

زیرا به جهان ضامن اهوست رضا{ع}

میلاد هشتمن نور ولایت، تبریک و تهنیت

+5

+5

+5

وای از عطر خنده هایت!

وقتی کوچه ی احساس را دیوانه میکند

من تمام عاشقانه هایم را

نذر گوش تو خواهم ساخت.

آدمایے کھ
معذرت خواهے بلدن ؛؛
دو پلھ از بقیه جلوترن

+5

زندگى كوتاه تر از اونه كه هميشه حقو بدى به بقيه و سكوت كنى ،
يه وقتايى هم لازمه حقو به خودت بدى و ازش دفاع كنى . .

روز بخیر

كاش ميشد دست انداخت در حلق شعر هاي تلخ...
آدم هاي اضافي را بالا آورد...
آدم هاي رفت و آمدي را...
آدم هاي...
امان از آدم ها...

چشم تو پنجره ى مرموزى ست
كاش مى دانستم
پشت اين پنجره كيست
كاش مى دانستم
چه كسى در تو اقامت دارد

كاش آتشى بودى و مى سوزاندى
علف هرزه ى ترديدم را

كاش قلبم درد پنهاني نداشت

چهره ام هرگز پريشاني نداشت

كــــاش برگ آخر تقويم عشق

خبر از يك روز باراني نداشت

كاش مي شد راه سخت عشق را

بي خطر پيمود و قرباني نداشت

كاش ميشد عشق را تفسير كرد

دست و پاي عشق را زنجير كرد

کسی نمی‌ تواند به طبیعت بگوید چرا زمستان شدی ؟
چرا پاییز نماندی ؟
کسی نمی‌ تواند به برف بگوید که چرا آب شدی ؟
یا اصلاً چرا آمدی که آب بشوی ؟
کسی نمی‌ تواند به زمین اعتراض کند که چرا انقدر سرد می‌شوی . .
کسی نمی‌ تواند به پاییز بگوید که چرا دلگیری ؟
چرا برگ‌ ها را حرام می‌کنی ؟ چرا زرد می‌شوی ؟
چرا اخم می‌ کنی ؟ چرا اشک می‌ ریزی ؟
کسی به تابستان نمی‌ گوید که چرا انقدر گرمی ؟
کسی نمی‌پرسد که بارانت کو ؟
از همه مهم‌ تر بهار که همه‌ چیز تمام است
و هیچ‌ کس به بهار نمی‌ گوید که تا الان کجا بودی ؟
و کسی نمی‌ گوید چرا همیشه نمی‌ مانی ؟
هیچ‌ کس از تابستان توقع برف ندارد
و هیچ‌ کس از زمسنان توقعِ گرمای تابستان و کولر آبی ندارد . .
همان‌ قدر که طبیعت حق دارد همیشه بهار نباشد ،
آدم هم حق دارد . .
آدم حق دارد یک‌ وقت‌ هایی زمستان باشد
حق دارد یک‌ وقت‌ هایی سرد باشد .
یک‌ وقت‌ هایی دل‌ گیر و گریان باشد .
یک‌ وقت‌ هایی به طرزِ خفه کننده‌ ای گرم باشد . .
گذرِ فصل‌ ها طبیعت آدم است ، آدم همیشه بهار نیست . . .

" کیومرث مرزبان "