بلاگ كاربران




اول دکتر چند تا سوزن میزنه تو لثه تون ، بعد اون مته رو میگیره  دستش...




بعضی وقتا از شدت درد دسته های صندلی رو محکم فشار میدیم
و اشک تو چشمامون جمع میشه ..


چرا نمیزنین تو گوشش ؟ چرا داد و هوار نمی کنید ؟
این همه درد رو تحمل کردید ، این همه سوزن و آمپول و مته و انبر و ...
خب اعتراض کنید بهش ! چرا اعتراض نمی کنید ؟ 


تازه میخوایم بیایم بیرون میگیم : آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش ؟!



نمی خوای خدا رو اندازه " دندانپزشک " قبول داشته باشی..؟؟





به دکتر اعتراض نمی کنیم چون می دونیم این درد فلسفه داره
و منجر به بهبود میشه ، میدونیم یه حکمتی داره ، خب خدا هم حکیمه،
اصلا قبلا هم به دکتر می گفتند حکیم.


یعنی کارهای او از روی حکمت است.




وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد ، ازش تشکر کنیم ،
بگیم نوبت بعدی کی هستش ؟ رنج بعدی ؟




 مدرک خدا رو قبول نداری... ؟!




اون خیــلی وقته خداست...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


hossein0011
ارسال پاسخ

واقعا بله چقدر زیبا مطرح شد

afsoon63
ارسال پاسخ

ممنون عزیزدلم

Mohi18
ارسال پاسخ


عالی بود..

tanhaa21
ارسال پاسخ

sabaa :
غصه نخور عزیزم.
کمتر کسی تو این دنیا به اون چیزی که میخواسته رسیده.:)
بخودت سخت نگیر عزیزم:-*

اوهوم درسته

صبا
ارسال پاسخ

tanhaa21 :
خیلی چیزا درست پیش نرفت البته مقصرش هم خودم بودم دوباره یادم افتاد:(

غصه نخور عزیزم.
کمتر کسی تو این دنیا به اون چیزی که میخواسته رسیده.
بخودت سخت نگیر عزیزم

tanhaa21
ارسال پاسخ

sabaa :
:|چته؟:|

خیلی چیزا درست پیش نرفت البته مقصرش هم خودم بودم دوباره یادم افتاد

صبا
ارسال پاسخ

tanhaa21 :
جمله اش روم بد تاثیر گذاشت بد:|

چته؟

tanhaa21
ارسال پاسخ

sabaa :
عزیزم غمت نبینم...چرا دیوارت گرفته بنظر میرسه؟!:-s

جمله اش روم بد تاثیر گذاشت بد

صبا
ارسال پاسخ

tanhaa21 :
چرا شایعه پراکنی میکنی؟؟{4}{4}

عزیزم غمت نبینم...چرا دیوارت گرفته بنظر میرسه؟!

صبا
ارسال پاسخ

tanhaa21 :
نرفتم که:P:D


tanhaa21
ارسال پاسخ

amir_saket-shadi1357-elena179-unerground2-parisa7821

از حضورتون

tanhaa21
ارسال پاسخ

aryan_ :
:-w

:-" :-"

tanhaa21
ارسال پاسخ

sabaa :
میاد یه بلاگ میرنه و میره{4}{4}

چرا شایعه پراکنی میکنی؟؟

tanhaa21
ارسال پاسخ

sabaa :
میاد یه بلاگ میرنه و میره{4}{4}

نرفتم که

shadi1357
ارسال پاسخ

قشنگ بود مرسی

پریسا
ارسال پاسخ
unerground2
ارسال پاسخ

لایک

aryan_
ارسال پاسخ
elena179
ارسال پاسخ

خیلی قشنگ بود

صبا
ارسال پاسخ

میاد یه بلاگ میرنه و میره

amir_sakett
ارسال پاسخ

به به

به به

به به

بی نظیر

به به

واقعا ممنونم

tanhaa21
ارسال پاسخ

بخوان من را

منم پروردگارت ؛ خالقت ازذره ای ناچیز

صدایم کن مرا آموزگار قادر خود را...قلم را علم را من هدیه ات کردم

بخوان من را ، منم معشوق زیبایت منم نزدیک تر از تو به تو اینک صدایم کن

رها کن غیر من را ، سوی من باز آ...منم پروردگار پاک بی همتا

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم؛ تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید:

تورا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد

بساط روزی خود را به من بسپار

رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را...تو راه بندگی طی کن

به من بسپار

عزیزا من خدایی خوب می دانم

تو دعوت کن مرا بر خود به اشکی یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم...طلب کن خالق خود را

بجو ما را که خواهی یافت که عاشق می شوی بر من و عاشق می شوم بر تو

که وصل عاشق و معشوق هم آهسته می گویم : خدایی عالمی دارد





قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم .

قسم بر عصر روشن تکیه کن بر من

قسم بر نور هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن اما دور

رهایت من نخواهم کرد..