بلاگ كاربران


  • مسافر

  •                                         &n bsp;        ﺩﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺗﮑﻤﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﭼﻬﺎﺭ         &…
  • میتوان زیبا زیست...

  • میتوان زیبا زیست نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم نه چنان بیمفهوم که بمانیم میان بد و خوب لحظه ها میگذرند گرم باشیم پر از فکر و امید عشق باشیم و سراسر خورشید زندگی همهمه مبهمی از رد شدن خاطرهاست هر کجا خندیدیم هر کجا خنداندیم زندگانی انجاست بی خیال همه تلخیها…
  • وقت خوشبختی...

  • . مردم موهاي صاف شان را فر ميزنند و آنها كه موي فرفري دارند موي شان را صاف ميكنن عده اي جلاي وطن كرده به خارج ميروند وآنها كه خارج هستند و نميتوانند باز گردنند براي وطن دلشان لك زده و ترانه ها مي سُرايند مجردها میخواهند ازدواج کنند متاهل ها میخواهند طلاق بگیرند لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ كمي چاق بشوند وچاقها با مصرف قرص و دارو هر روز سعي در لاغر نموند خود دارند و همواره حسرت لاغري را با خود يدك ميكشند شاغل…
  • خروس

  • بخونید خیلی حال میده ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺶ ﭘﺪﺭﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ ﺑﻢ ﺑﺪﻩ ﺗﻮﭖ ﺑﺨﺮﻡ، ﮔﻔﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺧﺮﻭﺳﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﻭ ﺑﻔﺮﻭﺷﺶ! ﭘﺴﺮﻩ ﺧﺮﻭﺳﻮ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﺨﺮﯾﺪ. ﺭفت ﺩﻡ ﺩﺭ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺯﺩ ﯾﻪ ﺯﻥ ﻣﯿﺎﻧﺴﺎﻟﯽ ﺩﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ. ﭘﺴﺮﻩ: ﺧﺮﻭﺳﻮ ﻣﯿخری؟ ﺯﻥ گفت ﻓﻌﻼ ﺑﯿﺎ ﺩﺍخل! ﭘﺴﺮﻩ ﺭفت ﺩﺍﺧﻞ ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﺮﻭﺱ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻦ ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺯﺩ. ﺯﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﺷﻮﻫﺮمه، خیلی بدبینه! ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻗﺎﯾﻢ ﺷو! ﺩﺭﻭ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮد ﺩﯾﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﯿﺲ ﺩﻭﺱ…
  • تمام میشود...

  • گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!   ببرم بخوابانمش!   لحاف را بکشم رویش!   دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!   حتی برایش لالایی بخوانم،   وسط گریه هایش بگویم:   غصه نخور خودم جان!   درست می شود!درست می شود!   اگر هم نشد به جهنم...   تمام می شود...   بالاخره تمام می شود...!!!…