بلاگ كاربران


شکسته شدن اقتدار خلفای عباسی در آغاز قرن چهارم و ظهور جنبش‌های شیعی در کشور اسلامی، شیعه را از وضعیت تقیه خارج و در موقعیت جدیدی قرارداد و تهدیدهای فزاینده‌ی سیاسی، به فرصت‌های طلایی تبدیل شد. برای اولین بار به صورت آشکار- در بغداد مرکز خلافت- منصب وزارت در بین خاندان شیعی، مانند کرخی و ابن فرات وارد شد.

گفتمان‌های سیاسی معطوف به ظهور امام عصر (عج)

 

 

در اعتقاد شیعه، امامت جوهره  ی سیاست است، چرا كه هویت سیاسی مدینه ی فاضله ی شیعی، با حضور امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شناخته می شود، تا آن جا كه شیعه را مذهب امامیه لقب داده اند. غیبت امام در عینیت جامعه، حیات سیاسی شیعه را در فرآیند پرپیچ و خمی از زیست منتظرانه قرار داده است.

در تاریخ افزون بر هزار ساله ی غیبت، اقلیت شیعه تحت فشار و هژمونی اكثریت سنّی و سلطه ی حاكمان جور بوده، پاسداری از مرزهای اعتقادی و هویت مكتبی در این دوران، فراز و فرودهای رفتاری و عقیدتی زیادی داشته است. پرسش اساسی این است كه آیا در دوران طولانی غیبت، شیعه به حال خود رها شده و یا با دستورالعمل ویژه و ارایه ی الگوی رفتاری، تكلیف آنها مشخص شده است؟

حاصل تحقیق حاضر این است كه در هر دوره ای، گفتمان ویژه ای كه، ملهم از آموزه های امامان (علیهم السّلام) بوده، به كنش منتظرانه ی شیعه غنا بخشیده است. در این میان، گفتمان های ذیل- كه این تحقیق بر محور آنها استوار شده است- از اهمیت ویژه ای برخوردارند:

-گفتمان انتظار؛

-گفتمان تقیه؛

-گفتمان تعامل؛

-گفتمان ولایت فقیه؛

علاوه بر اینها، گفتمان های دیگری، مانند«مبارزه»، «برایت» و«گفت و گوی جدلی» در دوران غیبت مطرح بوده و در هر زمان و دوره ای، متناسب با شرایط سیاسی و اجتماعی، از الگوهای غالب شیعه به شمار می رفته است.

گفتمان انتظار

آرمانِ ظهور منجی برای نجات بشر، در همه ی دین ها و مذهب ها برای انسان ها نوعی امیدواری به آینده ایجاد كرده است. در اسلام كه دین خاتم است، این انتظار روشن تر و در شیعه از شفافیت بیشتری برخوردار است. انتظار در روایات، با تعابیری چون«برترین اعمال»(1)،«مجاهد»(2)، «شهید»(3)، «پولادین تن»، «قوی الایمان و الیقین» و «برترین انسان ها در همه ی زمان ها»(4)آمده است.

در دعای عهد، منتظر واقعی انسان خودساخته ای است كه شمشیر از نیام كشیده و نیزه در دست، آماده ی همراهی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.(5) او در همه ی لحظه ها بر گردن خود عهد و بیعت با حضرت را احساس می كند و خود را در زمره ی یاران و هواخواهان و مدافعان وی می داند. چنین انسانی معتقد است حیات بشر، آبادانی سرزمین ها، رفع همه ی نابسامانی ها و فساد و خرابی ها، حقوق انسان ها، یاری همه ی ستم دیدگان، اجرای اوامر الهی و سنت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها در سایه ی حكومت جهانی حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امكان پذیر است.

بنابراین، انتظار باوری همراه عمل است، كه زیستِ منتظرانه دوران غیبت را پوشش داده؛ به طوری كه ادبیات سیاسی و انقلابی شیعه در این دوران، از الگوی انتظار جدایی ناپذیر شده است. در برهه هایی از تاریخ، انتظار معطوف به ظهور، به اندازه ای جدّی بوده كه شیعه ی واقعی برای فرج امام خود لحظه شماری می كرده و امكانات یاری به حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را فراهم می نموده است. در خانه ی هر شیعه ی منتظر، شمشیری مخصوص و مركب جنگی بود و بر اساس دستور فقها، در مصرف خمس و زكات، سهم امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) كنار گذاشته می شد، تا به دست حضرت برسد. چنین باوری در فرآیند زندگی منتظرانه، گفتمانی را سامان داده كه شیعه را همواره در نوع آمادگی انقلابی قرار داده است.

در ادبیات انقلابی گفتمان انتظار، چهار عنصر اساسی وجود دارد:

1 . حقیقت فراموش شده؛

2 . واقعیت مسلط؛

3 . نجات بخش موعود؛

4 . شیعه انقلابی و فداكار و منتظر؛

شیعه ی انقلابی، فداكار و منتظر، كسی است كه با خودآگاهی و شناخت حقیقت و منجی، به واقعیت باطل موجود اعتراض داشته، آن را نفی می كند.

گاهی با سلاح مبارزه، هنگامی با تاكتیك تقیه و زمانی با تعامل و مصلحت، زمینه را برای ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فراهم می سازد، تا مصلح واقعی، جهان را پر از قسط و عدل نماید. بنابراین، گفتمان انتظار، حلقه ی ارتباط بین سه دوره ی نبوّت، امامت و غیبت است و انسان منتِظر، به گسست تاریخی این سه دوره پایان می دهد. از این رو، انتظار، فلسفه ی مثبتی از تاریخ است كه با آینده نگری، شرایط تحول، پویایی، مسیولیت، تعهد و آمادگی روحی و فكری را فراروی منتظران قرار می دهد.

در روایات و مستندهای گفتمان انتظار، سه عامل سیاسی غیبت، بیشتر از عوامل دیگر، یاد شده است:

1 . عدم بلوغ سیاسی مردم

در فلسفه ی غیبت، رشد، بلوغ و آمادگی مردم از جمله شرایط ظهور به شمار می آیند؛ چنان كه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خود فرموده انداگر شیعیان ما- كه خداوند آنان را بر اطاعت خویش موفق بدارد- با دل های یك پارچه و با رشد وآمادگی بر عهد خویش وفادار باشند، به دیدار ما نایل شده و از فیض حضور ما بهره مند خواهند شد.(6)

2 . كوتاهی خواص

كوتاهی بزرگان و افراد برگزیده در یاری ائمه (علیهم السّلام)، از دلایل اساسی محرومیت جامعه ی اسلامی از فیض آنان بوده است. 25 سال سكوت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ناشی از خیانت خواص و كوتاهی آنان در یاری حضرت بود و بازگشت حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به صحنه ی سیاسی، پس از آن صورت می گیرد كه مردم، به ویژه خواص دوباره مسیولیت خویش را باز می شناسند:
لَوْ لا حُضُورُ الحاضرِ وَ قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ(7)؛ اگر آمادگی و حضور اجتماع مردم و حاضران در صحنه نبود و حجت بر من تمام نمی شد، به كناره گیری از صحنه ی قدرت ادامه می دادم.

در ادبیات سیاسی، نقش خواص با تعبیر«حضور در صحنه» و «عمل انقلابی» و كوتاهی شان با«تعلل» و فرو رفتن در آرزوها و خواهش های نفسانی، بیان شده است. امام رضا (علیه السّلام) در پاسخ به این كه چرا آنچه درباره ی دشمنانتان گفته شده-نوعاً- به وقوع پیوسته، اما آنچه در مورد شما خاندان بیان گردیده، رخ نداده است، می فرمایدإنَّ الَّذی خَرَجَ فِی أَعدائِنا كانَ مِنَ الحَقِّ فَكانَ كَما قیلَ وَ أَنتُمْ عَلَّلتُم بالأَماِنی فَخَرَجَ إِلَیكُم كَما خَرَجَ(8)؛ آنچه درباره ی دشمنان ما واقع شده، همان هایی بود كه به درستی بیان شده و به همان گونه نیز اتفاق افتاد. ولی شما سرگرم آرزوها و خواسته های ناروای خود شدید پس آنچه می خواستید واقع شد.

امام صادق (علیه السّلام) با اشاره به كوتاهی بنی اسراییل در مسیولیت خویش و عذاب های وارده بر آنها و خودآگاهی و حضور مجدد آنان در صحنه ی سیاسی كه نتیجه اش نجات آنان به كمك حضرت موسی (علیه السّلام) بود، می فرماید:هكَذا أَنتُمْ لَوْ فَعَلْتُم لَفَرَّجَ اللهُ عَنِا فَأَمّا إِذا لَم تَكونَُوا فَإِنَّ الأَمرَ ینتَهی إِلی مُنتَهاهُ(9)؛ این چنین است كه اگر شما هم همین كردار را داشته باشید، خداوند فرج ما را می رساند، اما اگر این چنین نباشید، كار بدان جا می رسد كه اكنون در آستانه ی رسیدن است.

3 .حاكمیت جور

همه ی مورخان، فشار سیاسی دستگاه ظالمانه ی بنی عباس بر امام حسن عسكری (علیه السّلام) را نقل كرده اند. حضرت در پادگان نظامی آنها تحت نظر بود و به این دلیل به ایشان لقب«عسكر» داده اند. مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در پنج سالگی از پادگان به پشت پرده ی غیبت رفته است. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در پیش گویی های خود از حضرت با تعبیر«غلام = جوان» یاد كرده استقالَ رَسوُلُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لا بُدَّ لِلغُلامِ مِن غیبَةٍ فَقیلَ لَهُ:وَ لِمَ یا رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ قالَ یخافُ القَتلُ(10)؛ برای آن جوان، چاره ای جز غیبت نیست. گفته شد: چرا ای پیامبر خدا؟ فرمود: از كشته شدن می ترسد.

وجود حكومت جور از یك سو، كوتاهی خواص و ناآگاهی عوام از طرف دیگر، سبب شده تا همه ی امامان شیعه، مجبور به بیعت با حاكمان ستم گر شوند. گویا یكی از ویژگی های امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آن است كه با هیچ طاغوتی بیعت نكرده است. حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در یكی از توقیعاتش فرمودإنَّهُ لَمْ یكُنْ أَحَدٌ مِن آبائِی إِلا وَ قَدْ وَقَعَتْ فِی عُنُقهِ بَیعَةُ لطِاغِیةِ زمَانِهِ وَ إِنّی أَخرُجُ حینَ أَخرُجُ وَ لا بَیعَةَ لأَحَدٍ مِنَ الطَّواغیتِ فی عُنُقِی(11)؛ هیچ كس از پدران من نبوده، مگر این كه از سوی حاكمان ستم كار زمانش بیعتی بر عهده داشت، اما من زمانی كه[ از پشت پرده غیبت] ظاهر می شوم، از هیچ طاغوتی بیعت بر گردنم نیست.

در ادبیات سیاسی گفتمان انتظار«غیبت» حاصلِ جمع جبری عوامل اساسی و سلبی است؛ یعنی وجود طاغوت، به علاوه ی عدم بلوغ سیاسی عوام، به علاوه ی تعلل خواص، مساوی با غیبت است. در مقابل، ظهور و حضور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حاصلِ جمع ارتفاع این عوامل و ایجاد عوامل وجودی استبرداشت ها و تفسیرهای گوناگون از روایت انتظار، اختلاف ها و انحراف هایی را در این گفتمان به وجود آورده است؛ به طوری كه نحله های انحرافی و مدعی مهدویت و حجت محوری، برداشت های خاصی ارایه كرده اند. 

در مجموع، گفتمان انتظار به دو بخش، تقسیم می شود: یكی انتظار سازنده، مثبت، انقلابی و اصلاحی و دیگری، انتظار ویران گر، مخرب، همراه با جمود و خمود. در دیدگاه دوم، انتظار بیشتر در حد اصلاح فردی، دعا برای تعجیل فرج، صدقه دادن برای سلامتی وی و گریه و شوق در فراق حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خلاصه می شود. انحراف در این بینش به حدی است كه با تفسیر بعضی روایات، ترویج فساد و ظلم و ستم را مقدمه ی ظهور حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می دانند.(12)

گفتمان تقیه

تقیه، به معنای خویشتن داری، مراقبت و پرهیز كردن است و مفهوم فقهی آن، پنهان نمودن اعتقاد باطنی و كتمان در برابر مخالفان به دلیل گریز از زیان های دینی و دنیوی است.(13) در اصطلاح سیاسی، تصمیم عالمانه و تاكتیك خردمندانه، بر اساس قاعده ی عقلی دَوَران انتخاب میان اهم و مهم است. انسان آگاه و هوشمند، در عرصه ی رفتار اجتماعی، موضوع اهم را انتخاب كرده، از زیان های ناشی از حكم مهم، جلوگیری می كند. فضای مفهومی تقیه و مفاهیم هم سو، نشانِ آن است كه این امر، به منظور ادای وظیفه و مسیولیت الهی انسان مسلمان است، تا با رفع موانع، كتمان اسرار، مدارا و مسامحه با دشمن، از زیان های جانی و مالی دوری كرده، با جلب نظر آنها در شرایط مناسب، حق را اظهار كند.

ادبیات به كار رفته در تقیه، گفتمان انقلابی و خردمندانه ای سامان داده كه با عنایت به جهت گیری های آن، از مفاهیم انقلابی به شمار می رود و با آن، استعدادها و نیروها، عقده ها و دغدغه های متراكم ذخیره می شود و از اتلاف فرصت ها جلوگیری شده و تهدیدها كنترل می گردد، تا در شرایط متناسب، انقلاب صورت گیرد. این گفتمان در زبان دینی و مستندهای روایی با مفاهیم مشخصی بیان شده است.(14)

تأمل در هر كدام از مفاهیم فوق و نوع ادبیاتِ روایات، نشان می دهد كه برخلاف تصور و تلقی رایج، تقیه به هیچ وجه فرار از مسیولیت انقلابی نیست، بلكه تاكتیكی معقول و قاعده ای خردمندانه، برای عبور از شرایط اجبار و اضطرار تهدیدآمیز است. این قاعده ی عقلی در همه ی ادیان الهی پذیرفته شده است.

گفتمان تقیه در عصر غیبت برای شیعه در شرایط و مناطق مختلف وجود داشته، اما به طور خاص می توان مقطع تاریخی بین آغاز تا غیبت تا ظهور آل بویه، در آغاز قرن پنجم، را مقطع تقیه دانست. در این دوران(260-320ه. ق) فشار سیاسی دستگاه خلافت و به تبع آن چیرگی فكری اكثریت سنّی، عرصه ی فكری را بر دانشمندان شیعه تنگ كرده بود و به ناچار برای حفظ هویت و حقانیت خویش، چاره ای جز روی آوردن به تقیه نداشتند. با ظهور حمدانیان و بویهیان، شیعه توانست تا حدودی از این گفتمان خارج شده و حقانیت خود را در گستره ی مملكت اسلامی از شاخ آفریقا تا مناطق شامات، بحرین، عراق و ایران آشكار كند و در مناطقی با استقلال، اكثریت را به خود اختصاص دهد.

این وضعیت كم و بیش در مناطقی از ایران، وجود داشت و با روی كار آمدن صفویان، به اوج خود رسید و گفتمان حكومت شیعی به كلی جای گزین تقیه شد.(15)

1 .حفظ اسلام

شیعه در میان گروه های مختلف اسلامی، خود را مذهب حقه می داند و با اتخاذ گفتمان تقیه در دوران خفقان خلفای ستم كار و فاسد عباسی، نه تنها برای حفظ خود، بلكه برای حفظ كیان اسلام كوشیده است. البته مرزهای این تقیه تا زمانی بوده كه موجب شر و فساد و یا تقویت كفر، بی ایمانی و گسترش ظلم و جور و تزلزل در اصول و اركان اسلام نباشد.

2 .حفظ هویت شیعه

فشار دستگاه خلافت، هم زمان با ولادت حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و غیبت ایشان، علیه شیعه به قدری شدید بود كه شیعیان، با زبان رمز و اشاره با یكدیگر سخن می گفتند و با پنهان كردن عقیده ی خود، با دستگاه جور همكاری می كردند.

3 .حفظ و ذخیره ی نیروها

در روزگاری كه صرف اعتقاد به مكتب اهل بیت (علیهم السّلام) جرم تلقی شده، شناسایی وفاداران و عالمان این مكتب، موجب از بین رفتن آنها می گردید، «تقیه» بزرگ ترین و عاقلانه ترین روش تعامل با دشمن به شمار می آید.

4 . پنهان كردن برنامه ها

اقلیت صالح شیعی برای حفظ هویت خود و مقابله با فشارها و دشمنی های مخالفان، همواره از پویایی و تحرك بالایی برخوردار بوده، برای وحدت داخلی به طرح ها و برنامه هایی نیاز داشت كه می بایست از چشم دشمن پنهان می ماند.

از این رو،«تقیه»سپر پولادینی بود كه از برنامه ها و طرح های شیعه در دوران خفقان حفاظت می نمود.

گفتمان تعامل

شكسته شدن اقتدار خلفای عباسی در آغاز قرن چهارم و ظهور جنبش های شیعی در كشور اسلامی، شیعه را از وضعیت تقیه خارج و در موقعیت جدیدی قرارداد و تهدیدهای فزاینده ی سیاسی، به فرصت های طلایی تبدیل شد. برای اولین بار به صورت آشكار- در بغداد مركز خلافت- منصب وزارت در بین خاندان شیعی، مانند كرخی و ابن فرات وارد شد.(16)تهاجم سهمگین آل بویه از مشرق و حمدانیان از مغرب، خلیفه را خوار و زبون كرد؛ به گونه ای كه به هرگونه همكاری تن داد. آل بویه با عزل خلیفه، می توانستند دستگاه سیاسی خلافت را منقرض نموده، خود بر كرسی خلافت تكیه زنند، با مصلحت سنجی بدان اقدام نكردند و با نصب جانشینی برای خلیفه، با وی همكاری كردند. در این دوران، شرایط سیاسی حاكم بر جامعه ی اسلامی، بحث تعامل با سلطان جور را به صورت گسترده در فقه شیعه مطرح ساخت و گویا فقها درصدد حل این مشكل برآمدند.

شیخ طوسی(متوفای 460)با خروج از قاعده ی حرمت تعامل با حكومت جور می فرمایدأَمّا سُلطانُ الجَورِ فَمتَی عَلِمَ الإِنسانُ أَوْ غَلَبَ علَی ظَنِّهِ أنَّهُ مَتی تَولَّی الأَمرَ مِن قَبلِهِ أَمْكَنَهُ التَّوَصُّلُ إلی إقامَةِ الحُدوُدِ وَ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَ النَّهی عَنِ المُنكَرِ وَ قِسْمِ الأخماسِ وَ الصَّدَقات فِی أَربابِها وَصِلَةِ الإخَوانِ وَ لایكُونُ فِی جَمیعِ ذلِكَ مُخِلاً بِواجِبٍ وَ لا فاعِلاً لِقَبیحٍ فَإنَّهُ یستَحَبُّ لَهُ أَن یتَعرَّضَ لتِوَلِّی الأَمرِ مِن قِبَلِهِم(17)؛

اما سلطان ستم گر، پس هرگاه برای انسان علم یا ظنّ غالب به دست آید، كه با پذیرش ولایت وی، این امكان را می یابد كه در اقامه ی حدود، امر به معروف و نهی از منكر، تقسیم خمس و صدقات بین صاحبان آنها و صله به برادران مسلمان موفق می شود و در این روند خللی به واجبات الهی وارد نشده، مرتكب كارهای ناپسند نمی گردد، آن گاه پذیرش این مسیولیت استحباب می یابد.

شیخ طوسی، زمانی كه اساس اسلام در خطر تهاجم كفار قرار می گیرد، همكاری با حكومت جور و جنگیدن تحت فرمان او را لازم می داند.(18)محقق حلّی(602-672)صاحب شرایع نیز در صورت امكان و اقامه ی مصالح اسلامی، همكاری با سلطان جور را جایز می داند.(19)

شیخ انصاری از فقهای قرن سیزدهم، با گسترش نظریه ی تعامل با حكومت های جور معتقد استهر جا مصلحت عموم مسلمانان، از طریق همكاری با حكومت جور و پذیرش مسیولیت در دستگاه سیاسی آنها امكان پذیر باشد- خواه پذیرش همكاری با اجبار باشد یا رضایت- تعامل و همكاری مشروع است.(20)

گفتمان ولایت فقیه

ابونصر فارابی می گویدبعد از ایمه ابرار (علیهم السّلام)؛ یعنی كسانی كه رهبران حقیقی هستند، همه ی سنت های رییس اول بدون كم و كاست و تغییری حفظ و در اختیار رهبری غیر مماثل گذاشته می شود، تا به آنها عمل كند و در اموری كه رییس اول تكلیف آن را مشخص نكرده، وی به اصول مقدر رییس اول مراجعه و از طریق آن، احكام امور مستحدثه و غیرمصرحه را استنباط می نماید. در این صورت رییس سنت به صناعات فقه نیازمند می شود و این صناعت، او را بر استخراج و استنباط همه ی امور و احكام وضع نشده از جانب واضع شریعت، توانا ساخته و تكلیف امت را روشن می سازد. فَمَنْ كانَ هكَذا فَهُوَ فقَیه(21). چنین كسی كه[ متولی این امور است] باید فقیه باشد.

چنین گفتمانی در دورانی مطرح می شود، كه غیبت طولانی آغاز شده و نماینده ی خاص، معرفی نمی كند و رهبری شیعیان را در اختیار نواب عام قرار می دهدو أَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعُوا فیها إِلی رُواة احَدیثِنا فَإنَّهُم حُجَّتی عَلیكُم(22)؛

اما در حوادث پیش آمده، به عالمان دین مراجعه كنید و موضع فكری و رفتاری خود را در رویدادهای زندگی با رهنمودهای اجتهادی اینان هماهنگ سازید، چرا كه آنان حجت من بر مردم اند.

شیخ مفید(23)، سلّار دیلمی(24)و شیخ طوسی از علمای قرن های چهارم و پنجم نیز خبر از تفویض مسیولیت رهبری به فقیهان داده، می گویندوَ قَدْ فُوَّضُوا ذلِكَ إِلی فُقَهاءِ شِیعتهِم فی حالٍ لا یتَمَكَّنُونَ فِیهِ مِن تَوَلّیهِ بنُِفُوسِهِم فَمَنْ تَمَكَّنَ مُن إِنفاذِ حُكمٍ أَو إصلاحٍ بَینَ النَّاسِ أَو فَصلِ المُختَلِفینَ فَلیعمَل ذلِكَ(25)؛ چنانچه شرایط و زمینه های رهبری-اعم از اجرای احكام و اصلاح میان مردم و حل و فصل مشكلات و دعاوی آنان- به وجود آید، آنها باید به این وظیفه اقدام نمایند.

شهید ثانی در ضرورت گفتمان ولایت فقیه می گویددر عصر غیبت باید فرد عارف و عادلی باشد، تا مردم در مسایل شرعی و دینی خود به او مراجعه كرده، تكالیف و وظایف دینی خود را طبق نظر او انجام دهند. اگر چنین نباشد، احكام شرعی دگرگون گشته، حكمت و هدف خداوند، كه همانا حفظ دین و ترویج دین و دنیا است، به تعطیلی كشیده خواهد شد.(26)

صاحب جواهر(1200-1266ه.ق) با ارایه ی گزارش تاریخی از اندیشه ی گفتمان ولایت فقیه، معتقد است كه كسی از علمای شیعه در اصل آن تردید ندارد. وی می گویدتمام اصحاب شیعه ی امامیه وحدت نظر دارند كه فقیه عادل امین- كه جامع شرایط فتوا است و اصطلاحاً مجتهد نامیده می شود- در زمان غیبت، نایب و جانشین امامان معصوم (علیهم السّلام) بوده، نیابت وی شامل همه ی مواردی است كه نیابت از امامان (علیه السّلام) امكان پذیر است.(27)

این گفتمان، در فرآیند دوران غیبت، به تناسب شرایط زمان و مكان در معرض تطور و تكامل قرار داشته است؛ به گونه ای كه در زمان مرحوم نراقی، تیوری پردازی جدیدی شد(28) و در دوران معاصر، به وسیله ی بزرگ ترین نماینده ی فكری آن(امام خمینی) سامان تازه ای یافت، تا آن جا كه بر گفتمان های دیگر برتری یافت و هویت شیعه ی معاصر در سایه ی آن باز شناخته شد.

 



پی نوشت ها
 :

1 .همان، ج2، ص 644، باب55، ح3: قالَ رَسوُلُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَفضَلُ َاعمالِ اُمَّتی إِنتظارُ الفَرَجِ مِنَ اللهِ عزَّوَجلَّ.

2 .همان، ج1، ص 319، باب31، ح2: عَن عَلی بنِ الحُسَینِ زینِ العابدینَ (علیه السّلام): وَ جَعَلهُمْ فی ذلِك الزَّمانِ بِمَنزلَةِ المُجاهِدینَ بَینَ یدی رَسوُلُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)

3 .همان، ج2، ص 645، باب55، ح6: عَن أَمیرِالمُؤمنِینَ (علیه السّلام) قالَ: المُنتَظِرُ لأمرنا كَالمُتَشحِّط بِدَمهِ فِی سَبیل اللهِ؛‌ شیخ كلینی، كافی، ج1، ص 371، ح2: قال ابوعبدالله (علیه السّلام): یا فُضَیلُ... مَن عَرَفَ إمامَهُ ثُمَّ ماتَ قَبلَ أَن یقُومَ صاحِبُ الأمرِ كانَ بِمَنزِلَة... مَنِ استَشهِدَ مَعَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).

4 .

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


amiralii62
ارسال پاسخ

مثل هميشه ممنون مطالب جالب و آموزنده

amirkabir
ارسال پاسخ

تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغض گلو گرفته ی پنهانی شما
بر شوره زار معصیتم گریه میکنید
جانم فدای دیده ی بارانی شما
پرونده ام برای شما درد سر شده
وضع بدم دلیل پریشانی شما
یا فارس الحجاز برایم دعا کنید
درمانده است این نوکر ایرانی شما

asal100
ارسال پاسخ
sahell2022
ارسال پاسخ

ممنون

0Arta
ارسال پاسخ

هیچ کی نخوندش تا اخر

منم نخوندم...

sharareh72
ارسال پاسخ

راستش رو بگم همش رو نخوندم
ولی ایول داری حمیدجان
اللهم عجل لولیک الفرج

saiina
ارسال پاسخ

ممنووووون قشنگ بود

SASAN_design
ارسال پاسخ

عجب گروه تبلیغاتی قوی هست اینجا

خخخخخخخخخخخخخخخ

0Arta
ارسال پاسخ

اینا همش توهمـِ..!

ممنون دوقولوها!

Fereshteh
ارسال پاسخ

یه جاهاییشو خوندم

مرسی خسته نباشی

marya1370
ارسال پاسخ

تشکر

ƤƛƦӇƛM
ارسال پاسخ

merc...man eteghadi nadaram

amirkabir
ارسال پاسخ

باید بعد افطار بخوانم

grandfader44
ارسال پاسخ

ممنون بابت بلاگ بی نظیرت.به امید ظهور آقامون امام زمان اللهم صلی علی محمد وال محمد و اجل فرجهم

arsalan1
ارسال پاسخ

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

Ahmad1990
ارسال پاسخ

مرسی ممنون
زیبا بود

sharloot
ارسال پاسخ

movafagh bashid!