دیوار کاربران


ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۴/۱۴

اَشکــ ِ زَن دل رآ مــی ســوزآنـد

ولــی

اشکـِــ مـَــرد ....

کـــوه رآ همــ آبـــ مــی کــُند

kiyan
kiyan
۱۳۹۲/۰۴/۱۴

نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگتر!
فقط می دانم در قلب منی،بی انکه باشی و رفتی بی انکه نباشی!

ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۴/۱۳

http://www.hamkhone.ir/member/2423/blog/view/35338/

http://www.hamkhone.ir/member/2423/blog/view/35339/

http://www.hamkhone.ir/member/2423/blog/view/35340/

Mohamad73
Mohamad73
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤☆♡★♡✯❤✯❤☆♡★♡✯❤★♡✯❤

............................................

ﺻﺪﺍﯾـش ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺳﻌـتـــِ ﺣﺴﺮتــــِ ﺩﯾﺪنـــش ﺩﻭﺳـتــــــ ﺩﺍﺭﻡ

ﺑﺎ ﺁﺭﺯﻭے ﺩﯾـــﺪَﻧـَش ، ﻧـَﺪﯾــﺪَﻧَـش ﺭﺍ ﺗـَﺤـَﻤـــٌُــﻞ مـﮯ کـــنـــَم

............................................

❧❣ دِلــِ دیوونـــﮧ ❧❣

http://www.hamkhone.ir/member/1785/blog/view/34822/

❧❣ دِلــِ دیوونـــﮧ ❧❣

omidvaram bloge khoobi shode bashe



ᄽᄽᄽධღ ❺✦ ღධᄿᄿᄿ
▁▔▁▔◥ⓜ.ⓖⓗ◤▔▁▔▁

✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤☆♡★♡✯❤✯❤☆♡★♡✯❤★♡✯❤
15

ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

پسر خوب چگونه پسری است ؟ پسری که اولا دوست دختر نداشته باشه – دوما دوست دختر نداشته باشه – سوما دوست دختر نداشته باشه – چهارما دوست دختر نداشته باشه….. چون دوست دختر بنای اولیه منحرف شدن این گل پاک و معصوم است

ebi32366
ebi32366
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

هر از گاهی توقف در ايستگاه بين راه ، فرصت خوبيست
براي ديدن مسير طی شده
و نگريستن به راهی که پيش روست .
گاهی براي رسيدن بايد نرفت!

+5

BadZat
BadZat
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

دلم میخواهد عاشق باشد

عقلم میخواهد عاقل باشد

این میگوید زود باش

آن میگوید دور باش

احساسم این روزها دوشیفت کار میکند

و حقوقش را از من میگیرد . . .

sepehrparsi
sepehrparsi
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

بی گناهی کم گناهی نیست در بازار عشق
یوسف از دامان پاک خود به زندان میرود
+5+

asemani
asemani
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

پیش از اینها فکر می کردم خداخانه ای دارد میان ابرهامثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب صدای خنده اش
سیل و طوفان نعره توفنده اش
دکمه پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچکس از جای او آگاه نیست
هیچکس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
هر چه می پرسی، جوابش آتش است
تا ببندی چشم ، کورت می کند
تا شدی نزدیک ،دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای، لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می کند
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم پر ز دیو و غول بود
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
مثل تکلیف ریاضی سخت بود

تا که یکشب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت اینجا خانه خوب خداست!
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست ورویی تازه کرد
با دل خود گفتگویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟
گفت آری خانه او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان وساده وبی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
می شود درباره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران حرف زد
با دو قطره از هزاران حرف زد
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
میتوان مثل علف ها حرف زد
با زبان بی الفبا حرف زد
میتوان درباره هر چیز گفت
می شود شعری خیال انگیز گفت

تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر
تقدیم با.....

saeidmax
saeidmax
۱۳۹۲/۰۴/۱۰


saeidmax