بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    خواهم رفت...

  • تعداد نظرات : 2
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۵/۲۸
  • نمايش ها : 261

غروب آمده بودم ـ سپیده خواهم  رفت
خراب وخسته وخوار وخمیده خواهم رفت

چه مرهم است به زخمم گشودن قفسم؟

کنون  که با پر و  بال  تکیده خواهم  رفت

مرا ببوس و  بغل کن ولو به  بی  میلی

بدان که غم به دل وخون به دیده خواهم رفت

نگیر هُرم نفسهای گرم خود  از  من

که سوز و سردی دوران چشیده خواهم رفت

اگرچه گونه ام از خون دیده گلگون است

چو رنگ زرد خزانی پریده، خواهم  رفت

دگربه دشت غزل شوقی از شکفتن نیست

غزال خوش خط وخالم رمیده،خواهم رفت

امیدومهر و وفا هر چه بود  رویا  بود

...ودل زمهر و وفایت بریده ،خواهم رفت

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


hamidreza6
ارسال پاسخ

جالب بود مرسییییییییییییییییییییییییییییی

REZA20zzz
ارسال پاسخ

مرسی