دیوار کاربران


AZAD
AZAD
۱۳۹۳/۰۳/۰۴

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ...

صدایت را می شنوم ...

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم،

هر جا که باشی!......

_SahaR_
_SahaR_
۱۳۹۳/۰۳/۰۴

http://www.hamkhone.ir/member/10432/blog/view/118791/

______________________
مادر

Mastane1370
Mastane1370
۱۳۹۳/۰۳/۰۳

در زندگی
یک روز هایی میشود
که دوست داری بزنی به بیابان
بیابان پیدا نمی کنی می زنی به خیابان
با دنیا که هیچ
با خودت هم قهر می کنی
منتظری ...
منتظر ِ " اوی ِ " زند ِگیت
منتظری ببینی حواسش
اصلا به قهر کردنت هست !؟

روز هایی می شود در زندِگیت
دوست داری بهانه گیــــــر شوی
تو لوس شوی و " اوی ِ" زند گیت بگوید :
اجازه هست ؟
اجازه هست روی ِ ماه ِ شما را ببوسم ؟
اجازه هست من به دور ِ شما بگردم
اجازه هست دردهایت را مرهمی باشم

روزی هم می شود
طـــرز نگاهـــــت
لحنِ حرفهایــــت
نـوع رفتــــــــارت
ســـــــــرد می شــــــود
نه اینکه واقعا اینطور باشد ... نه !
همه ی همه اش بهانه ســـت
می خواهی چــــــــیز هایی بفهمی ...
بفــــهمی
اوی ِ زندگی ات حواسش به این همه سردی هست !؟؟

و امان از آن زمانی که
نفهمند
نفهمند
نفهمند ...
به یکباره
به هم می ریــــزی
از هم می پـــاشی
ســـــرد می شوی ...

بیــــــــــا جانـم
بیا ...
حواسمان؛ چشمانمان؛ دلمان
اصلا خودِ خودِ خودمان
به " گُل " زندگیمان باشد ...

AZAD
AZAD
۱۳۹۳/۰۳/۰۳

میان کوچه های کربلا، نجف، دمشق
بی صدا عبور می کنی
زخمهای کهنه را مرور می کنی
عصرهای پنجشنبه بی گمان
قبل از آمدن به کاظمین و سامرا
دل به خلوت مدینه می زنی
آه ای غریبه ای که نسبتت به مادری عزیز می رسد
عصر فاطمیه در کدام کوچه مدینه سینه می زنی

AZAD
AZAD
۱۳۹۳/۰۳/۰۳

دلا دیدی آن عاشقان را؟
جهانی رهایی در آوازشان بود
و در بند حتی
قفس شرمگین از شکوفایی شوق پروازشان بود:
پیام آورانی که در قتلگاه ترنم
سرودن -علی رغم زنجیر-
اعجازشان بود!
به سرسبزی نخل ایثار
به این آیه های تناور
دلا گر نه ای سنگ٬
ایمان بیاور!

AZAD
AZAD
۱۳۹۳/۰۳/۰۳

ما که این همه برای عشق
آه و ناله ی دروغ می کنیم
راستی چرا
در رثای بی شمار عاشقان
-که بی دریغ-
خون خویش را نثار عشق می کنند
از نثار یک دریغ هم
دریغ می کنیم؟

قیصر امین پور

AZAD
AZAD
۱۳۹۳/۰۳/۰۳

با هرچه عشق
نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو
می توان گشود

Raha_408
Raha_408
۱۳۹۳/۰۳/۰۳

به سلامتی کاج که تو اوج یخ بندون زمستون ذات سبزش رو نشون میده

وگرنه تو تابستون که هر علف هرزی ادعای سبزی داره …

AZAD
AZAD
۱۳۹۳/۰۳/۰۳

rosva :
وقتی بساط گریه مهیا نمی شود.
وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود.
وقتی تمام شب به در خانه کریم
در می زند گدا و دری وا نمی شود.
وقتی پس از معاینه ها گوید طبیب
این قلب مرده است مداوا نمی شود.
یک راه مانده بر تو آن هم زیارت است
مشهد برو که کار تو اینجا نمی شود...

مرسی.

AZAD
AZAD
۱۳۹۳/۰۳/۰۳

خدایا!

من نه فارسی خوب بلدم نه شعر،

فقط با همی زبان خودم می گویم:

دراین عمر کوتاهی که از تو گرفته ام،

فکر می کنم یک چیز را فهیمده ام؛

و آن اینکه همه رفته اند و می روند و تو می مانی،

اگر هرچه کرده ام از کرده هایم بگذر مرا به خودت وصل کن تا ماندگار شوم!

بعد از سالها که فکر می کردم عاشقم تازه آن سخن نغز مولوی را فهمیده ام که:

عشق حقیقی است مجازی مگیر

این دم شیر است به بازی مگیر