دیوار کاربران


kamran1000
kamran1000
۱۳۹۳/۰۵/۰۱

مهم ترین نگرانی وقتی است که میخواهی به کسی از ته دل بگویی دوستت دارم

میگویی ولی افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر میرسد,

با این تفاوت که تو داری چوب چوپان های دروغگویی را میخوری که

ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده اند

omid63
omid63
۱۳۹۳/۰۵/۰۱

به یارو میگن نظرت راجع به قفل فرمون چیه؟؟؟
میگه خیلی خوبه ولی سر پیچا یه خورده اذیتم میکنه...
5+

aryan_
aryan_
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

باز در جمع تازه ی اضداد، حال و روزی نگفتنی دارم

هم نمی دانم از چه می خندم، هم نمی دانم از چه می نالم...

محمدعلی بهمنی

omid63
omid63
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

در طلوع یک دوستی هرگز غروبی نیست...
پس زندگی کن برای کسی که دوستش داری...
5+

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

مرده شب جمعه ١٠ تومن ميده ، به بچش ميگه امشب برو خونه عموت بخواب. يه ساعت ديگه بچه برميگرده باباش ميگه چرا اومدي؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ميگه عموم ٢٠ تومن داد گفت به بابای دیوثت بگو ما هم آدميم!

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

saz12
saz12
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

مـی دونــستیـن مریـخــیا وقــــتی پــاشـون پــیچ می خــوره
زمـیـن نـمی خـورن
.
.
.
مریخ می خورن .....!
عمرا اگه میدونستید

0Arta
0Arta
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

انشاءالله حال آمریکا را در راهپیمایی ۲۲ بهمن میگیریم

+5

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

کسی که با یه عکس عاشق بشه

مثه کسی میمونه که با دلستر مَست بشه

پس وختی دوستیا در حد "وایبره" نگران نباش که وااااااااااای بره...

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

parham36
parham36
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

سلام روزتون بخير جالبه لطفا ي نظر ببينيد

http://www.hamkhone.ir/member/39082/blog/view/133362--/

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

جنون...
جنون گرفته ام ... و مادر تنها از آینده ام برایم حرف می زند

و من در خنده های خودم به حال ِ بی حالم پی می برم ...

به آنکه هیچ جاده ای آنقدر اصالت ندارد که به دو راهی ختم نشود

به آنکه هیچ رفیقی به درد ِ درک خودش نخورده است

چه برسد به فهمیدن ِ بی کسی های پیچیده ی من .......

سکوت می کنم ....

می گذارم انسان ها تا انتهای قضاوت اشتباهشان نسبت به آنچه هستم بروند

می گذارم اصلا عوضی بگیرند نیت های مرا

و خیره نگاهشان می کنم ....

مگر چقدر مهم است درست شناخته شدن در اذهان ِ دیگران وقتی آنها از

جنگ تو با مالیخولیای درونت بی خبرند ....

از دراکولایی که هرچه گریه کند بیشتر شبیه تمساح ها به نظر می آید

چه فرقی بکند تو را گاندی خطاب کنند یا هیتلر...

چه فرقی می کند تو را آن پرستار همیشه راستگویی فرض کنند

که تنها دروغ زندگی اش را به خاطر ژان والژان گفت

یا تو را تناردیه ای ببیند که نقش منفی ِ عذاب های کوزت بود

وقتی

این مالیخولیا دست از سر روز مرگی هایت بر نمی دارد...

دنیا کما کان به 8 صبح وفادار است . اتوبان ها یک راست می روند سر اصل مطلب ....

و تو باید خودت را در کار غرق کنی ....

تا در خودت غرق نشوی ....

تا خسته تر از آن باشی که جنجال های درونت را زندگی کنی ...

جنجال هایی که واقعی تر از آنست که انکار شود ......

اما تو میتوانی مخفی اش کنی ... نه اینکه تو قدرتمندی

بلکه این جنجال ها ، آن روانشناس ،آن مسافر ، آن کشیش

از مخفی شدن ................... خوششان می آید

آری همینست ....

مادر را می بوسم .... سر کار می روم ....

خسته می کنم ...فکری را که به درد ِ به خود آمدن نمی خورد

خورد ترین پول هایم را صدقه می دهم ... تا وجدانم روی خورده شیشه راه نرود

پنجشنبه شب هم به سلامتی کودک تازه به دنیا آمده ِ رفیقم /بالا می روم

بالش را تا آخرین پر / می خوابم ...........

و یادم می رود ...

آن همه شخصیت که در درونم به مساوات تقسیم شده بودند

قسمت کوچکی از بلوغ ِ احمقانه ی من است ....................
+5