توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
راز فرياد هاي آيت الله بهجت (ره) هنگام سلام دادن نمازها..
- تعداد نظرات : 10
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۲/۱۴
- نمايش ها : 460
«تهران زندگی میکردم، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیتالله بهجت (ره) میخواندند را دیدم و لذت بردم.
تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیتالله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه میشود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامهام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.
یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح میرفتم قم نماز میخواندم و برمیگشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه میکرد که چرا از کار و زندگی میزنی و به قم میروی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .
کم کم نسبت به فریادهای آیتالله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد میکشه؟ چرا داد میزنه؟ چرا با درد سلام میده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلامهای آقا سلام میدادم.
به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد میکشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران میخونم، این هفته هفته آخرمه …
یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطهور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف میزدم، آقا اگر بهم نگی میرم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیتالله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی میگفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟
سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم میگفتم آقا چطور حرفهای من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیتالله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز میخوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمیتوانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!
خوشحال بودم و پشت آقا نماز میخواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوهای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.
یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد میکشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم میرفتم و سپس به تهران بازمیگشتم تا آقا رحلت کردند.»
این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیتالله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیتالله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.
تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیتالله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه میشود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامهام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.
یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح میرفتم قم نماز میخواندم و برمیگشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه میکرد که چرا از کار و زندگی میزنی و به قم میروی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .
کم کم نسبت به فریادهای آیتالله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد میکشه؟ چرا داد میزنه؟ چرا با درد سلام میده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلامهای آقا سلام میدادم.
به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد میکشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران میخونم، این هفته هفته آخرمه …
یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطهور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف میزدم، آقا اگر بهم نگی میرم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیتالله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی میگفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟
سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم میگفتم آقا چطور حرفهای من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیتالله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز میخوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمیتوانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!
خوشحال بودم و پشت آقا نماز میخواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوهای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.
یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد میکشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم میرفتم و سپس به تهران بازمیگشتم تا آقا رحلت کردند.»
این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیتالله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید در مراسم سالگرد حضرت آیتالله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.
برگرفته از سايت معراج حضور
نظرات دیوار ها
اگر هر روز به نمازي كه ميخونيم كمي توجه كنيم.. به گذشت زمان چيزاي خوبي رو درك ميكنيم .. البته كاراي روزانمون هم خودش ميتونه باعث بي توجهي به نماز بشه .. كارايي كه اشتباهن اما ديگه به چشم نميان و شدن رفتارامون .. ..
و همين كه ميگيم از نمازمون هيچي نميفهميم.. خودش توفيقيه كه خدا بهتون داده تا در مورد نماز فكر كنيد و شما خيلي جلو هستين .. خوش به حال شما...
خوش به حالشون ما که هیچی از نماز خوندمون نمی فهمیم
ممنون از حضورتون در اينجا..
زنده باشيد و موفق
مرسی از مطلب قشنگت. موفق باشی.
مرسی داداش عالی بود
من خودم یکی از کسایی هستم که متاسفم چرا یکبار این روحانی بزرگوارو از نزدیک ندیدم
خواهش ميكنم ابجي ..
اگر ايشون رفتند ..هستند كسان ديگه كه مثل ايشون هستند .. ولي خب به دلايلي كه خودشون دارن تا وقتي زنده هستند اجازه نميدن كه زياد شناخته بشن.. يكيشم اينه كه مردم جنبشو ندارن..بعضي ها ميگن جادوگره .. بعضي ها هم ميبيني ميگن امام زمانه يا ي امام زاده هست .واسه همچين دلايلي يا براي اينكه ديگه مردم زياد نرن سراغشون كه بخوان از كار و زندگي بيفتن.. در حد تعادل گاهي از خودشون كراماتي نشون ميدن و به بعضي از كساني كه واقعا نياز دارن كمك ميكنند ..
ولي اگر قسمت باشه مطمين باش هم ايت الله بهجت ره رو ميبيني .. و هم حضوري ميري پيش كسايي كه هستند و كرامات دارند ..
فقط هيچ وقت نباد باورتو به اين مسايل از دست بدي .. و نبايد بگذاري كه حرفاي بي خردانه بقيه و يا سختي هاي زندگي تورو از مسير اصلي به در كنه ..
يادت نره كه همه اين ادمايي كه خدا بهشون عنايت كرد .. همشون تو زندگي هاشون امتحانات بسيار سختي رو پس دادن ..
موفق باشي ابجي
واقعا" این اراجیف رو باور میکنید
B-:
خانوم درنا واستون متاسفم که هنوز معجزه رو درک نکردید
مرسی داداش عالی بود
من خودم یکی از کسایی هستم که متاسفم چرا یکبار این روحانی بزرگوارو از نزدیک ندیدم
واقعا" این اراجیف رو باور میکنید
B-:
ببين .. اگر اراجيفه .. مستنداتش كه هست ..
اين همه ادمي كه هستند ..هنوز هم هستند كه از ايشون بهشون كرامت رسيده دروغ ميگن ؟؟؟
يعني مثلا من اگه برم پيشش فرضا چشمم درد كنه .. با عنيات خدا خوبش كنه..بعد بيام تعريفش كنم .. ديگه دروغه ؟؟؟نه خير دروغ نيست ..ذات كه سياه بشه.. نور رو نميپذيره.. سياهي فقط با سياهي جور ميشه .. هر وقت دل ي خورده نور گرفت.. نور حقيقت رو هم ميپذيره ..
انگار اينم مسيله امام علي و پيامبره كه ميگن مال قبل بوده هر كي اومده هر چي خواسته نوشته .. خب ايت الله بهجت كه همين 5 سال پيش به رحمت خدا رفتند .. هزاران نفر هستند كه از درجه علمي و تقواي ايشون اگاهي داشتند و از عناياتي كه خدا به ايشون كرده بود اگاهن .. هنوزم خيلي هاشون زنده هستند .. همشون دروغ ميگن اره ؟؟؟؟؟؟هه .. واقعا من موندم كه اين مردم چقد دلشون سياه شده .. ي فيلم شبكه ماهواره ميذاره ..توش زنه ميره به شوهرش خيانت ميكنه.. اينو باور ميكنن كه ي ارزشه.. ولي وقتي ي بنده مخلص خدا همچين چيزي براش پيش بياد ميگن اراجيف ...
واقعا" این اراجیف رو باور میکنید
B-:
وقتی خدا انسانی رو دوست داشته باشه و اون انسان با تقوا خودشو به مرحله ای برسونه که خدا پرده غیب از چشمم برداره چرا نشه که همچین باغی ببینه
درنا جان اینا اراجیف نیس واقعیاته که از چشم ما گناهکارا پنهونه
زیبا بود ممنون
حرف مفت
واقعا" این اراجیف رو باور میکنید
B-: