بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    درد عاشقی

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۲/۰۷
  • نمايش ها : 232

◄یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
◄ عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
◄ سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
◄ گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
◄ جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
◄ نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
◄ خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
◄ مرد این بازیچه دیگر نیستم...
این تو و لیلای تو ... من نیستم!
◄ گفت: ای دیوانه لیلایت منم...
در رگ پیدا و پنهانت منم!!
◄ سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی...
◄ عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
◄ کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد...
◄ سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت...
◄ روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی؟!
◄ مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
◄ حال، این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
◄ مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !