دیوار کاربران


ariia
ariia
۱۳۹۳/۰۶/۰۳

افکار ما همانند درخت نارنج در گلدون نگهداری می شوند و
به نسبت بزرگی گلدونی که ریشه آنها را در خود دارد ،
رشد می کند.

kayvan67
kayvan67
۱۳۹۳/۰۵/۳۱

روزی تو را ز مستی تشبیه به ماه کردم!

لامپ ۶۰ هم نبودی من اشتباه کردم!

TaRa00
TaRa00
۱۳۹۳/۰۵/۲۷

شبیه برگ پاییزی...پس از تو...قسمت بـــــــآدَم...

خــ‌ـ ـــدا حافــ‌ـــظ...؟!...!

ولی هرگز نخواهی رفت از یادم....

خــ‌ـ ـــدا حافــ‌ـــظ...؟!...!

و این...یعنی در اندوه تو میمیرم....

در این تنهایی مطلق...که میبندد به زنجیرم...

بی تو لحظه ای حتی...دلم طاقت نمیآرد...

و برف نا امیدی...بر سرم یکریز میبارد...

چگونه بگذرم...از عِــ‌ـ ــشــ‌ ــــق....! از دلبستگی هایم....

چگونه میــــ ــروے..؟!با اینکه میدانی....چه " تنــــهــ‌ ـــآیم "...؟!

خــ‌ـ ـــدا حافــ‌ـــظ...؟!...!

تو ای همپای شبهای غزل خوانی....

خــ‌ـ ـــدا حافــ‌ـــظ...؟!...!

به پایان آمد....این دیدار پنهانی....

خــ‌ـ ـــدا حافــ‌ـــظ...؟!...!

بدون تو....گمان کردی که " مے مانـــ‌ ــــــم "....!

خــ‌ـ ـــدا حافــ‌ـــظ...؟!...!

بدون من....یقین دارم...که " مے مـــ ــــآنــ ــے " .....!

sima24
sima24
۱۳۹۳/۰۵/۲۶

باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای ؛ تحویل دهی ...

خواه با فرزندی خوب ...

خواه با باغچه ای سرسبز ...

خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی ...

و اینکه بدانی ...

حتی فقط یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشیده است .

این یعنی تو موفق شده ای!

jalil2000
jalil2000
۱۳۹۳/۰۵/۲۳

درست زمانی که از وضعیت زندگیت شکایت میکنی

مردمانی هم هستند که برای داشتن زندگی مثل تو و بودن به جای تو حاضرند به هر کاری دست بزنند!

در هر حال شکرگزار باشیم ...

jalil2000
jalil2000
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

همیشه خواستنی ها داشتنی نیست
همیشه داشتنی ها خواستنی نیست.

sooooosan111
sooooosan111
۱۳۹۳/۰۵/۱۹

slm aziz

TaRa00
TaRa00
۱۳۹۳/۰۵/۱۸

http://www.hamkhone.ir/member/55543/blog/view/138260--/
خوشحال میشم نظر بدین

+5

hadel
hadel
۱۳۹۳/۰۵/۱۷

این روزها همه چیز برایم یادآور زندگیست همه چیز بوی زندگی می دهد قلبم خیال ندارد دست از تپش بردارد و دستانم مدام یخ می زند و با اینکه گوشهایم را می گیرم ... چشمهایم را می بندم و زبانم را گاز می گیرم اما افسوس که دیری نمی پاید که دوباره زندگی بر من چیره می شود ...چرا هر کجا که می نگرم پر از هایلات رنگی می شود اینها چه چیز را به من یاد آوری می کنند این دیوار چرا دری ندارد پشت این دیوار کجاست که من هیچ تصوری ازش ندارم .... چرا تصوراتم مدام خرد می شوند ... و من مدام باید خرده تصوراتم را جمع کنم... باید احتیاط کنم تا تصوراتم نبرد دستانم که این روزها مدام پاکشان می کنم ...این روزها پرنده بلند پروازی شده اند افکارم را می گویم مدام از سرم می پرند روی دیوار روبرویی ام می نشینند انگار یادگاری از خودشان گذاشته اند به یادگار نوشته اند زندگی و من باز عجولانه آن را خط می زنم ...

این روزها بی حرکت می شوم ساکت می مانم خود را از بقیه جدا می کنم وخود را در اتاقم محبوس می کنم اینجوری دیگه مجبور نیستم دروغ بگویم نقش بازی کنم تمامه در ها و پنجره ها را بارها چک می کنم همه جا مهرو موم کرده ام اما زندگی از هر روزنه ای به درون نشت می کند و من مجبورم عکس العمل نشان دهم و باید بالا بیاورم زندگی و هرچه که به زور به خوردم داده اند با من سازگار نیست فک کنم سرطان گرفته ام سرطان زندگی ...

براستی کی این فکر در من لانه کرد که اینچنین به مانند تاری مرا در خود تنیده است....براستی کی تا این حد با این افکار مانوس شدم ....

amirjon
amirjon
۱۳۹۳/۰۵/۱۷

کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت خط تیره گذاشت و گفت: تو باش اسیر سرنوشت…
.