دیوار کاربران


47atena
47atena
۱۳۹۳/۰۳/۰۲

واسه آبادان خرمشهرمی پرم مثل کبوتر میرم اون بالای بالامیگذرم ازهمه ی شهر

می بوسم شهر خرمشهر اون دیاریاران میزنم سجده به خاکت زنده بادا ایران

یاد شهید والا محمد جهان آرا شهید اردیبهشتی یاد اسحاق دارا

یاد اشک دو دیده یاد خون چکیده یاد حسین فهمیده که به خدا رسیده

یاد حماسه هاشون میون رود کارون یاد مرد بلمرون یاد جزیره مجنون

واسه شهر خرمشهر میخونم از دل و جون میخونم زنده باشه یاد و خاطره هاش

سالروز آزاد سازی خرمشهر مبارک

babk
babk
۱۳۹۳/۰۳/۰۲

از خردمندی پرسیدند:
چگونه توانستی زندگی خود را بر پاکی بنا کنی؟
چرا این قدر آرامی؟
چه چیزی سبب می‌شود که هیچ‌گاه خسته نشوی؟
چگونه است که دچار وسوسه نمی‌شوی؟

گفت:
بعد از سال‌ها مطالعه و تجربه، زندگی خود را بر پنج اصل بنا کردم:
- دانستم رزق مرا دیگری نمی‌خورد پس آرام شدم.
- دانستم كه خدا مرا می‌بیند پس حیا كردم.
- دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمی‌دهد پس تلاش كردم.
- دانستم كه پایان كارم مرگ است پس مهیا شدم.
- دانستم که نه نیکی و نه بدی گم نمی‌شوند. هر نیکی و بدی سرانجام به سوی صاحب او بازخواهد گشت.
پس بر خوبی افزودم و از بدی دوری گزیدم. و هر روز این 5 اصل را به خودم یادآوری می‌کنم.

babk
babk
۱۳۹۳/۰۳/۰۲

شیـر و رفقـاش نشسته بودن و خوش میگذروندن.....
بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه: "آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!"
گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا ! ادعاتم میشه سلطان جنگلی!"
شیر لبخند تلخی میزنه و میگه: "توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"

47atena
47atena
۱۳۹۳/۰۳/۰۲

پيام جديدرئيس جمهور به هموطنان
.
.
.
.
.
.
.
.
آخرش ثبت نام كرديدگداگُشنه هااااااا

kayvan67
kayvan67
۱۳۹۳/۰۳/۰۱

مورد داشتیم طرف تو گوشیش اسم مامانشُ ” بیا خونه ” سیو کرده !

babk
babk
۱۳۹۳/۰۳/۰۱

تا آخر بخون ... : (

ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻣﺶ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻮﺩ

ﯾﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﮔﻞ ﮔﻠﯽ ﺗﻨﺶ ﺑﻮد

ﺑﺎﻣﻮﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺧﺮﻣﺎﯾﯽ

ﺍﻭﻣﺪ ﻃﺮﻓﻢ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ؟! ﻣﯿﺎﯼ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ ؟! ﺑﯿﺎ ﺩﯾﮕﻪ…

ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﻧﺎﺯﺵ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯿﺒﺎﺭﯾﺪ

ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﻟﺮﺯﯾﺪ

ﻫﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷﺪﻡ

۳ﺳﺎﻝ ﺍﺯﺵ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﻮﺩﻡ

ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﮐﻠﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﯾﻢ !

آﺧﺮﺵ ﮔﻘﺖ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ

ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ…

ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯿﺒﺮﺩﻣﺶ

ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺩﯾﺪﻧﺶ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﺪﻡ

ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ !

ﺩﺍﻏﻮﻥ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻨﻮ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﻪ

ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ…

ﺷﺐ ﻋﺮﻭﺳﯿﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍﻫﯿﺶ ﮐﺮﺩﻡ

ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﺮﻭﺳﺶ ﺷﺪ !

ﻣﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﺷﻮﻥ ﺷﺪﻡ

ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺷﮑﺎﺷﻮ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ

ﺑﺎ ﭼﺸﺎﯼ ﮔﺮﯾﻮﻥ ﺑﺎﺯﻡ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ

ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ…

ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ…

ﮐﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺖ

ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺯﯾﺮ ﺗﺎﺑﻮﺗﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ

ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﺯﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺗﻮﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ !

ﺭﻓﺖ… ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺖ

ﻭ ﺣﺘﯽ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ

آﺧﻪ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ

آﺧﻪ ﻻﻣﺼﺐ ! ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ !

ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ ﻭﺍﺳﺖ !

ﭼﺸﺎﺕ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎﻣﻪ…

ﯾﻪ ﺷﺐ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺸﻮ آﻭﺭﺩ ﺩﻡ خونمون

و ﭼﺸﺎﺵ ﭘﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ

ﺩﻓﺘﺮ ﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ

ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﻧﺪﻣﺶ ﻣﺮﺩﻡ ! ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪﻡ ! ﻧﺎﺑﻮﺩ…

ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ! ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ

ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑﻮﺩﻡ

ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ !

ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ…

ﺍﻣﯿﺪ ﻭﺍﺭﻡ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯﺗﻮ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺨﻮﻧﯽ !

ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ﺑﻬﻢ فحش ﻧﺪﯾﺎ ! ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ

ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ﻫﻤﻪ آﺭﺯﻭﻡ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ

ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ…
_______________________________
حالم گرفته شد به خدا...

кнαησσм gσℓ
кнαησσм gσℓ
۱۳۹۳/۰۲/۳۱

تولدت مبارك،خوش اومدی ستاره

اگرچه ازراه دورهیچ فایده ای نداره

شمعهاروروشن كن وبه جام دوتاروفوت كن

نمیشه پیشت باشم فقط برام سكوت كن

تواین روزطلایی نگوكمی غم داری

بدون كه خوهرایی توی همخونه داری

*تولدت مبارك*

http://www.hamkhone.ir/member/32861/blog/view/117577/

بچه ها تولد آرش جونمهarash66
تولدت مبارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررک
***aaraam_sf & ayeh25***

AfrA_7
AfrA_7
۱۳۹۳/۰۲/۳۱

محال است آدمی چیزی را به دست آورد

که خود هرگز آنرا نبخشیده باشد

پس عشقی در حد کمال ببخش

تا عشقی در حد محال به دست آوری . . .

babk
babk
۱۳۹۳/۰۲/۳۰

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران
می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده
ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد
شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می
گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا
برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟
طریقت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست

AfrA_7
AfrA_7
۱۳۹۳/۰۲/۳۰

دلم هوس یک دوست قدیمی کرده
یک رفیق شش دانگ
یک آرام دل
کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده
ودیگر محک زدن وزیرو رو کردنی در کار نباشد
رفیقی که من نگویم و
او بشنود
بخندم وحجم بغض را در خنده ام ببیند
رفیقی که بگویمش برو امـــــــا
بـــــــــماند
که نرود ....