دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۲/۲۹

الهی امشب
هرچی خوبیه وخوشبختیه
خدای مهربون
براتون رقم بزنه
کلبه هاتون ازمحبت گرم باشه
وآرامش مهمون همیشگی
خونه هاتون باشه

شبتون آروم ودرپناه خدا

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۲/۲۹

آدم‌های معلق آدم‌هایی هستند ڪه: تڪلیفشـان با
خودشان معلوم نیست. هستند و نیستند!
اصلا از همــان ابتدا به نیتِ "نماندن" آمده‌اند!
با دست پس می‌زنند! و با پا پیش می‌ڪشندتان
وابسته‌تان می‌ڪنند و رهایتان می ڪنند...

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۲/۲۹

آدمی هر آنچه که می دهد
باز پس می گیرد
پندار، گفتار و کردار انسان
دیر یا زود با دقتی حیرت انگیز
به خود او باز می گردد.

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۲/۲۹

غم ها ارزش جنگیدن ندارند
آنقدر خسته اند که با کوچکترین بی توجهی ازپای در می آیند
آغوشتان را به روی شادی بازکنید وباعشق زندگی کنید

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۲/۲۹

روزی که مردم بفهمند

هیچ دینی باارزش تر از

انسانیت نیست،

زمین بهشت می‌شود. ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۲/۲۹

صبر

برای ما واژه غریبی است

همیشه درگیر زود قضاوت هایی هستیم

که بهترین رابطه ها را خراب می کنند.

صبر کردن را باید آموخت

صبر کردن را باید تمرین کرد.

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۲/۲۹

بعضى ها مثل يك اتفاق عجيب...
حال آدم را خوب ميكنند!
مثل هواى تازه اند..
آدم دلش ميخواهد،
در روياهايش دستش را بگيرد،
و بگويد:" تو كه باشى،
مگر آرزوى ديگر ميماند..."

مهدی
مهدی
۱۳۹۶/۰۲/۲۹

گاهی آدم ها محتاج به یک
شب بخیر نیستن
که تایپ بشه وارسال ....
گاهی باید بمانی بپرسی
حال دریافت کننده پیام را
که چگونه است...

mamadparsa
mamadparsa
۱۳۹۵/۱۰/۰۷

چند شبي پيش پاييز بود
پاييز و ياد يادگارات
پاييز و ياد كارات
پاييز و برگ هاي ريخته
پاييز و رقص بارون
غم پاييزي سنگين بر سينه ي زمين ريخته بود
انقدر سنگين كه دلم لرزيد و شكست
ميشناسيدش؟
پاييز زرد و يه پاييز سردو
ميشناسيدش ؟
مرد غم زده ي پاييز رو
ميشناسيدش؟
بچگي برف ميومد ذوق داشت تعطيل شه تا هويج و شال و برداره آدم برفي بسازه
حاليش نبود كه. دلش صاف و ساده بود مخاطبش آدم برفي بود
الانم آدمش برفيييييييست ، بدون تحرك
ميشناسيدش؟
بزرگ شده بود با " بانو " مي رفت كافه با ته ريش
چاي ، گرم ، بخاري و كاپشن تنش كه مبادا سردش نشه ، سردش شد ، تا گرمش شه
چند وقت بعد " بانو " رفت و سردش شد و سرد موند و انقدر به چاي خيره شد ، تا چايشم سرد شد ، مثل همين هوا
ميشناسيدش؟
بزرگ تر شد ، ته ريشش ريش شد ، عزاي عمومي قلبش بود
نفهميد كي زمستون اومد و كي رفت ، ١ سال تقويمش زمستون بود و براش فرقي نداشت
ميشناسيدش؟
بزرگ تر شد و با خانمي ديگر كه " بانو" نبود رفت تا قدم هايش رو تو برف نقش ببندد ، چهار جاي پا، رد پاهاشون نقش بست رو زمين ، اما رد پاي " بانو " نبود و نشد و زمستونش زمستون موند
ميشناسيدش؟
همين امروز داره مي نويسه
زمستونش نه ريش داشت نه جاي پا نه " بانو" نه خاطره نه چاي گرم
فقط سردش بود و سردش بود و سردش موند ، كمي لوس شده
چون هيچكس رو شونه هاش كاپشن ننداخت تا گرمش شه
امسال هم ميگذره ، نميدونم چند ماه زمستونه ، اما الان زمستونه
سرد....

farhad0000
farhad0000
۱۳۹۵/۰۶/۱۵

هر انکه يار خواهد يار بسيار

وليکن فرق دارد يار با يار

دل من سايه لطف تو ميخواهد

وگرنه سایه دیوار بسیار