توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
منو بخونید ضرر نمیکنیدبه اصرار دل مهربونتون این هم قسمت پنجم رمان و مستند واقعی حیفاا…
- حیفا-7 حدود ساعت 3 یا 3ونیم شب رفتم سراغش. همه اهل اون بند داشتند ناله میکردند و عده ای هم غش کرده بودند. اما اون کثافت وحشی، نشسته بود و پاهاش را در آغوش گرفته بود و به خاطر شدت سرمای هوا فقط دندوناش به هم میخورد. همه افتاده بودند روی زمین جز اون. وقتی در را آروم باز کردم، و دو سه قدم به طرفش رفتم، ناگهان آروم آروم شروع به حرف زدن کرد و بُهت من را بیشتر و بیشتر کرد:‼️«منتظرت بودم سیدی!…
آقای من شرمنده ام که به جای سربازی تو دارم برنامه ریزی میکنم مخ دخترهای بچه شیعه رو ب…
- چه انتظار عجیبی میان منتظران هم عزیز من چه غریبیعجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادتنه کوششی نه وفاییفقط نشسته و گفتیم خداکند که بیایی
بخونید حتما عاشق میشوید قسمت سوم رمان داقعی و زیبای حیفااااا امشب مهمون قصه های مادر …
- «حیفا-5»[حیفا در فرودگاه بغداد دستگیر و بدون هیچ مقاومتی، خود را در اختیار نیروهای امنیتی قرار داد و آنها او را بدون هیچ بازجویی اولیه به محله شافعیه بغداد منتقل کردند. دو نفر از نیروهای .... شیفت عصر و شب، ماجرا را اینگونه تعریف کرده اند]شخص اول: حسین عامر(مامور شیفت عصر): وقتی کیسه را از سرش بیرون کشیدند، با یک خانم موجّه حدود 23 یا شاید 25 ساله سبزه با چشمانی قهوه ای و ظاهری مطمئن م…
هرشب ساعت 10خونه مادربزرگ ،توی ایوون،درکنار آجیل و هندوانه مهمون قصه های واقعی و زیبا…
- به اصرار قسمت دوم رو زودتر گذاشتم [صبح روز 3 مارس، ساعت 4 ، کافی شاپ طبقه فوقانی فرودگاه بین المللی بن گوریون، 15 کیلومتری جنوب شرقی تل آویو] لب خوان اول: عجله نکن. قرار نیست چیزی را جا بذاری. این گوشی گلکسی را بگیر و منتظر پیامها و دستورات باش. کدها و فونت ها طبق همون چیزی هست که در ماموریت عربستان داشتی. فقط حواست را جمع کن که خودکشی نکنی. چون اونوقت معلوم نیست که چه بر سر عملیات بیاد. همون…
هرشب ساعت 10خونه مادربزرگ ،توی ایوون،درکنار آجیل و هندوانه مهمون قصه های واقعی و زیبا…
- فرمانده: شب بخیر!حیفا: شب شما هم بخیر قربان!ف:سفر چطور بود؟ح:جوری که شاید بازم دلم بخواد برم.ف: از دیدن مسلمان ها در معابدشون لذت میبری؟ح:از دیدن فرمانبرداری شاه زاده ها از سازمان بیشتر لذت میبرم.ف: چه جواب قشنگی! آخرین بار که دیدمت حدودا 14 سالت بود. الان چند سالته؟ح:خب کسی که سن دیروزم را داره قطعا سن امروزم را هم داره. اما به رسم ادب عرض میکنم که 23 سالمه.ف: از اونجا برام بگو! از مکه و مدینه و …
اگه خسته ای اگه احساس دلتنگی میکنی یک سر به خونه مادربزرگ بزن چایی آتشی تازه دمه…
- سلام بچه های گلم جونم براتون بگه که میدونم که دلتون تنگ شده برای اینکه کنار مادربزرگ بشینید و یک چایی آتشی بخورید و سرتون رو روی شونه اش بگذارید و کمی از بی وفایی این دنیا شکایت بکنید میدونم همتون خسته اید ازاینکه دیگه کسی فکر کسی نیست کسی به کسی محبت نمیکنه همه اینها رو میدونم قربونتون بشم گلهای زیبای من…
به خود آییم تا بیاید
- دوباره باز غروب جمعه شد و دلهای عاشقان را غم گرفته است نمیدونم چرا همیشه غروب دلگیر است این دلگیری همیشه زمانی است که منتظر مسافری هستی ولی خبری ازش نمیشود به راستی مسافر ما می آید؟
عاشقان امام زمان صدای آقا رو میشنوید؟ گوش بده
- آقای من روزی هزار بار دلت را شکسته ام بیخود به انتظار وصالت نشسته ام هربار دست توست که در میزند ولی هربار این منم که در خانه بسته ام هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی هم عهد خویش و هم دلتان را شکسته ام سلام دوست عزیز میدونم الان که آمدی به عشق آقا آمدی والا میرفتی جای دیگه یه سوال الان اگه آقا بیاد آماده هستی یانه لطفا فقط جواب بده و بگو چرا؟…
جون مادرت عشق رو درست تعریف کن عشق هوس نیست
- یازهرا(سلام الله علیها) خیلی از ماها متاسفانه در هر جایی حرف از عشق رو به میان می آوریم و خودمون رو عاشق معرفی میکنیم و غافل از اینکه عشق واقعی چیز دیگری است و باید جای دیگه دنبالش بود عشق واقعی یعنی دست کشیدن و دل بریدن از جان برای اینکه طرف مقابل پا بر جابمونه عشق رو در کتاب ها و رمانها شنیدیم ولی در واقعیت ندیدیم عشق واقعی رو باید در کربلا پیدا کرد یک یک پدر قنداقه شش ماهه رو به دست میگیره ووقت…
آه نکش
- سلام خیلی از مواقع دلم براش میگیره خیلی دلش رو گرم کردند خیلیها بهش گفتند اگر تو نبودی ما مرده بودیم دست همه رو گرفت تو دل خیلی خوشحاله آخه میخواد کار بزرگی بکنه میخواد خوشبختی رو برای مردم به ارمغان بیاره دست همه رو میگرفت بادست خودش نان درست میکرد به کوچک بزرگ احترام میگذاشت شبها که میرفت خرابه پیش فقرا بهش میفرمودند بابا اومدی باهاش انس گرفته بودند موقعش شد منتظره مردم بیان ولی نه خبری نی…