دیوار کاربران


melodi2014
melodi2014
۱۳۹۳/۰۹/۲۷

چه شبهای درازی دارد این فصل

یقین زلف سیاه گسیـــوی یلدا

دراین فصل زمستان یکدلی به

محبت دوستی سیمـــــای یلدا

شب یلـــــدا عجب نیکو فتاده

به ماه دی که آید بوبـــی یلدا

در ایام گذشته کـــرسی عشق

بپا بـــــود از شب والای یلدا

به روی کرسی و سینی فراوان

عیان بود از صفا صد خوی یلدا

لحاف و منقل و آتش بــه خانه

نشسته دور هــم همسوی یلدا

زبرف و داستان راه مـــــانده

سخنها رفتــــه از سرمای یلدا

زسنجدآش کشک وقصه گفتن

بسی دریــــای قصه پای یلدا

ز نو رسمی بپا از بهــــر فردا

صفا و خرمــــــی فردای یلدا

مبارک باد فصل بــرف وباران

به یٌمن نعمت دیمــــــای یلدا

مقدم شکـــر ایزد کن به عالم

ز حاصل پر ثمـــر دارای یلدا

سلام ای فصل سرد و برف و باران

خوش آمد گویمت فصل زمستان

اگـــــــر چه زحمتی را نیز داری

ولکــن رحمت آری باغ وبستان

یلداتون پیشاپیش مبارک

+5

melodi2014
melodi2014
۱۳۹۳/۰۹/۲۷

بهر فــرار از یک بلا، افتــــاده ام در صد بلا
ناشــاد مــاندم هر زمــان، با درد و آلام و بلا

خون خوردم اندر دل بسی، در موج غم ها غوطه ور
گوئیــد با هر دوستی، گشتم اسیــر بی وفا

از گردش چرخ فلک، ناشاد ماندم هر زمان
با قلب مملو از غم و بیداد ماندم هر زمــان

در بند و دور از یاد هر، آزاد ماندم هر زمان
در حسرت یک خانه آباد ماندم هر زمــان

گوئید با هر دوستی، گشتم اسیــر بی وفا
برحــال زارم می کنی، گریه اگر بینی مرا

از نالـه ام سوزد دل شهزاده و پیــر گـدا
گرید بر احوال دلــم، بیگـانه و هر آشنــا

آرد بحالم رحم دل، هر مفلس و هر بینــوا
گوئید با هر دوستی، گشتم اسیـر بی وفـا

قد صنوبرسـای من، از غم شده لام ایــخدا
هرگز نگردد مسلـمی چون من به غم ها مبتلا

ای خضر پیغمبر مـدد؛ بر حال من لطفی نمـا
افتــاده ام مهــجور در آلام و اصــــرار بلا

گوئید با هر دوستی، گشتم اسیــر بی وفـا

شاه اسماعیل صفوی

جالب ، بلاک جدیدمه بخونید

http://www.hamkhone.ir/member/25700/blog/view/169729/

درود بر شما

amir92
amir92
۱۳۹۳/۰۹/۲۶



+5

shahin13
shahin13
۱۳۹۳/۰۹/۲۴

کدام خیابان را بگردم ؟ کدام کوچه را ؟
بر کوبه ی کدام در بکوبم تا بر چارچوبش ظاهر شوی تو ؟
و بازم بشناسی مرا از من به آغوشم بگیری و نپرسی هرگز که
چه به روزگارم آورده است روزگار بی تو ماندن های بسیار !

melodi2014
melodi2014
۱۳۹۳/۰۹/۲۴

می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانهٔ خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانهٔ خویش

می برم تا که در آن نقطهٔ دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکهٔ عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو ، ای جلوهٔ امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال

فروغ فرخزاد

http://www.hamkhone.ir/member/25700/blog/view/168889/

+5

melodi2014
melodi2014
۱۳۹۳/۰۹/۲۳

در گروی گمان و انتظار ، تنها زمزمه ی بغض شبانگاهی ام

پرسه در نغمه خاموش خویشتن ، چون گره بر گره ، دل تشنه ی رهایی ام

در تب این محفل تاریکِ درد ، بود و نبودم چون دریایی خشکیده ام

بر تار و پود رخت این خاک ، نقش خزان است بر کاشانه ام

گفتند در زندگی همچون پروانه باش ، وای بر بال های سوخته ی پروانه ام

+5

melodi2014
melodi2014
۱۳۹۳/۰۹/۲۲

با هرچه عشق

نام تو را می توان نوشت

با هر چه رود

راه تو را می توان سرود

بیم از حصار نیست

که هر قفل کهنه را

با دست های روشن تو

می توان گشود

محمدرضا عبدالملکیان

+5

melodi2014
melodi2014
۱۳۹۳/۰۹/۲۱

همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

در فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست

فاضل نظری

با بیشتر آشنا شوید ...

http://www.hamkhone.ir/member/25700/blog/view/168220/

+5

melodi2014
melodi2014
۱۳۹۳/۰۹/۲۰

همچون“قطره ای بر نیلوفر“،

شبنمی افتاده به چنگ شب حیات،

آرام و بی نشان،

در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ.

نسشته ام و چشم های خاموشم را

به لب های کبود مشرق دوخته ام…

پرستوهای بی بهار من!

قاصدک های آواره در باد، باز گردید!

دکتر علی شریعتی

http://www.hamkhone.ir/member/25700/blog/view/167799/

amir92
amir92
۱۳۹۳/۰۹/۱۸

من در دنیایی زندگی میکنم که آدم هایش مثل سکه اند...
هم "زرق و برق" دارند:هم 2 "رو"....