دیوار کاربران


farid2218
farid2218
۱۳۹۳/۰۳/۱۶

زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه هایش را سیر کند

ناچار گوشت بدن خود را میکند و به جوجه ها میداد

زمستان تمام شد و جوجه ها زنده ماندند و کلاغ مرد

جوجه ها گفتند خوب شد که مرد خسته شدیم از این غذای تکراری

farid2218
farid2218
۱۳۹۳/۰۳/۱۶

چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم...

تمبر و پاکت هم هست و یک عالمه حرف...

کاش کسی جایی منتظرم بود...

farid2218
farid2218
۱۳۹۳/۰۳/۱۶

گراهام بل ِ لعنتی عزیز

تلفنی که زنگ نمی خورد که نیازی به اختراع نداشت !!!

حوصله ات سر رفته بود ...

" چسب ِ قلب " اختراع می کردی ؛

می چسباندیم روی این ترک های قلب ِ صاحب مرده ـمان!

و غصه ی زنگ نخوردن ِ تلفنی که ...

اختراعش نکرده ای را نمی خوردیم !!

ساده بگویم گراهام بل عزیز !

حال ِ این روزهای مرا ، تو هم مقصری ...

farid2218
farid2218
۱۳۹۳/۰۳/۱۵

در این دنیا سراب محکوم است به پوچی... پرستو محکوم به کوچ
کردن... شمع محکوم به اشک ریختن... خارها محکوم به تنهایی... روز
محکوم به غروب کردن... شب محکوم به رسیدن... قلب با همه ی پاکی
و صداقتش محکوم به دوست داشتن و چه محکومیتی شیرین تر و
دلپذیرتر از این است؟ اما ای کاش همه ی این محکومیتها زیبا را می
پذیرفتند. ای کاش...

farid2218
farid2218
۱۳۹۳/۰۳/۱۵

کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد. کاش می
شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد. کاش می شد با دو
چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد. کاش می شد با پری از برگ
یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد...

farid2218
farid2218
۱۳۹۳/۰۳/۱۳

راه میــــــــروَم

و شَـــــــهر زیــــر پاهایَـــــم تَــمام میـــــشَــود!

تـــــــو…

هــــیــچ کُـــجا نیـــــستــی…

bahar134
bahar134
۱۳۹۳/۰۳/۱۳

http://www.hamkhone.ir/member/7110/blog … bahar134-/
مهمون صندلیه داغ منم.هووووووووووووووووووووووووووووووووورااااااااااا..........

farid2218
farid2218
۱۳۹۳/۰۳/۱۳

دنياي عجيبي شده است . . .

براي دروغ هايمان ،

خدا را قسم ميخوريم ،

و به حرف راست که ميرسيم ؛

مي شود جان ِ تــو . . .

farid2218
farid2218
۱۳۹۳/۰۳/۱۳

اينروزها همه آدمها درد دارند

درد پول, درد عشق, درد تنهائي ...

اينروزها چقدر يادمان مي رود زندگي کنيم

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۳/۱۲

سنگ قبر من بنوسيد

خسته بود اهل زمين نبود

نمازش شکسته بود

بر سنگ قبر من بنويسيد

پاک بود چشمان او که دائما از اشک

شسته بود

بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت

عمري براي هر تبر و تيشه دسته بود

بر سنگ قبر من بنويسيد کل عمر

پشت دري که باز نمي شد مانده بود
Mr_satan