دیوار کاربران


00arminkarimi
00arminkarimi
۱۳۹۳/۰۷/۳۰

از خيابون رد ميشدم

يه دختر با دوستش از كنارم رد ميشدن كه چشمشون افتاد به تابلوي تبليغات دربهاي ضد سرقت.

بعد خيلي جدي اين يكي به اون يكي گفت:

اينا ديگه چقد بيكارن ! اينهمه وسيله تو خونه هست. كي مياد در بدزده؟؟

من ديگه سورپرايز نشدم . . .

من مردم...

FirePhoenix
FirePhoenix
۱۳۹۳/۰۷/۳۰

یه قانون نانوشته تو همه کارتون ها اینه که،
تا وقتی که به پایین نگاه نکنی نیروی جاذبه کار نمیکنه


↩ᄊªフ¡Ð☯
↩ᄊªフ¡Ð☯
۱۳۹۳/۰۷/۳۰

✔ Zalim . . .

http://www.hamkhone.ir/member/6095/blog/view/155796--Zalim-/


00arminkarimi
00arminkarimi
۱۳۹۳/۰۷/۳۰

گوشیه مخاطب خاصم گرفتم رفتم تو مخاطبینش گفتم رضا کیه گفت دوست اجتماعی

گفتم جواد کیه گفت همکلاسی کلاس زبانم، گفتم علی کیه گفت حکم داداشمو داره

گفتم سعید کیه گفت آدم یه همکلاسی که نداره

گفتم آرزو کیه؟

گفت: تویی گذاشتم مادرم شک نکنه

به ابالفضل تحریما اثر کرده

(:
(:
۱۳۹۳/۰۷/۳۰

براستی کدام برترند ؟

دستی که گره ای رو باز کنه

یا چشمی که فقط ببینه و دلسوزی کنه ؟

MYRA_AMIR
MYRA_AMIR
۱۳۹۳/۰۷/۳۰

زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست

زندگی در همین اکنون است...شبتون زیبا... گلبارون

}H}

afsoon63
afsoon63
۱۳۹۳/۰۷/۳۰

اون لبخندی که برای پنهان کردن دردت میزنی،
لبخند خداست به بنده اش
اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه،
تمام مشکلاتو حل میکنه…

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۷/۳۰

http://www.hamkhone.ir/member/2796/blog/view/155732/
amir.....

+5

zAfDa
zAfDa
۱۳۹۳/۰۷/۲۹

اگه دنبال کسی هستی که زندگیتو تغییر بده برو جلو آیینه...


+++++

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۷/۲۹

و آخرین کسی که در قلبم نشست ، بدجور دلم را شکست …

و آخرین بوسه ای که بر روی لبانم نشست ، احساس کردم تنها هوس

است !

و این اولین اشتباه بود ، که بی خیال تو نشدم ، باز هم از التماس ها

و بی قراریها خسته نشدم

و این اولین گناه من بود ، که صدها بار به آغوش تویی آمدم که فکر

میکردم پر از عشق است

پیش خود میگفتم تو زلالی مثل آب ، هر چه غم است با تو میرود زیر

خاک رفتم زیر خاک و آب گل آلود به من رسید ، ریشه کردم و همه

برگهایم خشکید !

و این آخرین غروب من بود برای کسی که صدها بار طلوع کردم !

و آخرین کسی که در قلبم نشست ، درهای امید را بر رویم بست،

شدم اسیری در قفس ،که حتی رنگ آسمان را هم نمیبیند ،

که حتی نمیتواند دستان اسیری مثل خودش را بگیرد ، یا اشکی

را بر چشمان کسی ببیند

تا به این خیال که مثل او دلشکسته در این دنیا است به زندگی

امیدوار شود..

و اولین کسی که در قلبم نشست ، مثل همان آخرین کسی بود

که قلبم را شکست ، و اینگونه هر که آمد به قلبم مثل تو بود ،

همه حرفهایش ، حرف تو بود ، نگاهش به رنگ چشمان تو بود ،

گرمای تنشبه گرمی هوس بود !

در این دو روز دنیا رنگ عشق را ندیدم ، هر چه بی وفایی دیدم

طعم وفا را نچشیدم ، بارها شکستم و افتادم بر زمین ،

اما با همان حال خرابم سینه خیز راه خودم را میرفتم و کسی

نیامد دستانم را بگیرد مرا از زمین بلند کند!

و آخرین کسی که در قلبم نشست ، تو بودی و رفتی و باز هم

دلم شکست ،اینبار نه از غم رفتن تو ، باز هم از غم شکستن….