ایـنـکـــه
میـان دسـتـانَـت
لـحـظـه ای‌ چـشـــم هــــایــــم را بـبـنــــدم…
و دنـیــــا بـــه سکـوت صـــدای‌
نَـفَـس هــایَـت فــــرو رَوَد
نمیــــدانــــــی‌ …
چه هـیـجـــانــــی‌ ست …

+5+

نیـــازی بـه انتــقام نیـست !

فـقط مـنتظر بـمان ..

آنـها کـه آزارت مـی دهند

سرانـجام بـه خـود آسیـب مـی زنند ..

و اگـر بـخت مـدد کنـد،

خــداوند اجـازه مـی دهد که تماشاگرشان باشی …!

آغوش بعضی هــا …

علم را زیـر سوال می برد !

آنقدر آرامت می کند …

که هیـچ مُسکنی …

جــایش را نمی گیرد…

+5+

روزهایی بدی در زندگی آدم می رسد،
که هیچ کسی حتی نمی پرسد "خوبی؟"
برای چنین روزهای بدی، نیاز به یگانه مهربانِ دلسوزی داری
به شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشی و نامش چه زیباست...
"خــــدا"

هر کی اومد پیش من یه ذره جاتو نگرفت….

هیچ ادایی جای اون نازو اداتو نگرفت….

پیش هر نقاشی رفتم تو رو نقاشی کنه،

روی هر بومی زدم رنگ چشاتو نگرفت…

قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق ،

مرا در خود کشیدی برمودای من !!!

(ولنتاین مبارک)

دلم که برایت تنگ میشود…
رو میکنم به کاکتوس کنار تاقچه…
کاکتوس به نظرم شکل توست…
بامزه و وحشتناک
با همان تیغ ها کمی احساساتم را می خراشد…
ولی من میخندم…

+5+

آهای

__0\
|
JL

میدونی چقدر دوست دارم؟

O
<>
JL

اینقد

________0________
|
JL



0 0
\|/\|/
\/\/

دستاتو سفت گرفتم که یهو گمت نکم آخه بی تو من تنهام
.
.
.
0 0
ـــــ[]ــ!=[]
_\\ @@ /\

فلجتیم رفیق!!!

یک شب برنامه بفرمایید شام بود یکی از شرکت کننده ها که اسمشم مریم جی بود گفت: من عاشق بادمجونم،گفتش میدونین چرا؟ چون وقتی که مامانم منو حامله بود سر من خیلی بادمجون می خورد منم چون خیلی فسنجون زیاد دوست داشتم کنجکاو شدم که مامانم سر من چی خورده بعدش من از مامانم پرسیدم که وقتی منو حامله بوده سره من چی خورده؟ بعد چند لحظه همه ساکت شدن و مامانم گفتش:

چیزززز!!! :0

منم همونجا سکوت کردم و چیزی هم نگفتم،بعدش رفتم اتاقم.

مورد داشتیم دختره یه کهکشان پیدا کرده اسمشو گذاشته کهکشهان راه کلپیس