اجازه هست تو را عشق من صدا بزنم؟

و خالكوبی اسم تو حك شود به تنم ؟

اجازه هست كه بدوزم نگاه های تو را

به جای گل به سراپای باغ پیرهنم؟

من هر تحقیری كه شدم با صدای بلند خندیدم..

نام مرا " باجنبه " گذاشتند

بی آنكه بدانند

خندیدم تا كسی صدای شكسته شدن قلبم را نشنود....

گاهی وقت ها آنقدر از زندگی خسته میشوم

كه دلم میخواهد قبل از خواب

ساعتم را روی " هیچوقت " كوك كنم....

میگویند : خوش به حالت!

از وقتی كه رفت خم به ابرو نیاورده ای!

نمیدانند بعضی دردها " كمر " خم میكنند نه " ابرو "...

یه روزایی ، یه شبایی
به یه آدمای خاصی خیلی احتیاج داری
گوشیتو برمیداری شمارشو بگیری
اما میدونی بی فایدس
اینقدر دلگیرو دلتنگی که یهو به خودت میای
و میبینی خیره شدی به یه صفحه ی خالیِ بی جواب
اشکات سرازیر شُدن و بعد با خودِت فقط یه جمله میگی
اونهمه دوست داشتن آخرش چِرا اینطوری شد . . . !

در تــو

هــزار مــزرعــه خشــخاش تــازه اســت...

آدم بــه چشــم هــاي تــو

معــتاد مــي شــود!

یاد ایامی ، یاد ایامی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم

جهان رابدساخته اند...
هرکسی راکه دوست داری او تو رادوست ندارد...
هرکسی راکه دوست نداری او تو رادوست دارد...
وهرکسی راکه دوست داری و او نیز تورا دوست دارد...
به رسم و ایین و تقدیر و زمانه به هم نمی رسید و این شرم است...

همیشه فکر کن تو یه دنیای شیشه ای زندگی میکنی،

پس سعی کن به طرف کسی سنگ پرتاب نکنی،

چون اولین کسی که میشکنه دنیای خودته...

+5