دیوار کاربران


HOSNA
HOSNA
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید .
همه اینکار را انجام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد .
اعلام شد که هر کس بادکنک خود را ظرف 5 دقیقه پیدا کند .
همه به سمت اتاق مذکور رفتند و با شتاب و هرج و مرج به دنبال بادکنک خود گشتند
ولی هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند .
دوباره اعلام شد که این بار هر کس بادکنکی که برمیدارد به صاحبش دهد .
طولی نکشید که همه بادکنک خود را یافتند .
دوباره بلندگو به صدا درآمد که این کار دقیقاً زندگی ماست .
وقتی تنها به دنبال شادی خودمان هستیم به شادی نخواهیم رسید .
در حالی که شادی ما در شادی دیگران است .
شما شادی را به دیگران هدیه دهید و شاهد آمدن شادی به سمت خود باشید

+5

hanisa
hanisa
۱۳۹۵/۰۶/۲۰

خدايا ...
امروزمان گذشت
فردایمان را باگذشتت
شیرین کن
ما به مهربانیت محتاجیم
رهایمان نكن
خدایا
شب دوستانم رابا يادت بخير كن

شبتون پراز حضور خدا

❤❤❤❤❤

peyman0082
peyman0082
۱۳۹۵/۰۶/۱۹







Peyman - 0082






آرش
آرش
۱۳۹۵/۰۶/۱۹


آرش
آرش
۱۳۹۵/۰۶/۱۹


hesammo
hesammo
۱۳۹۵/۰۶/۱۹

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ...

صدایت را می شنوم ...

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم،

هر جا که باشی!......

hesammo
hesammo
۱۳۹۵/۰۶/۱۹

چقدر خواب ببینم که مال من شده ای
و شاه بیت غزل های لال من شده ای
چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض
جواب حسرت این چند سال من شده ای
چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟
تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای
چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم
خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای
هنوز نذر شب جمعه های من اینست
که اتفاق بیفتد حلال من شده ای
که اتفاق بیفتد کنارتان هستم
برای وسعت پرواز بال من شده ای
میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق
تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای
مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست
عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای

siamak
siamak
۱۳۹۵/۰۶/۱۹

تو خیابون افتادم دنبال یه دختره ، هی تحویل نمی گرفت

گفتم یه نگاه بنداز شاید پسندیدی حالا بعد کلی اصرار برگشت

گفت : بابا من دوسته دوست دخترتم…

همون اول که پیشنهاد دادی شناختمت

و هیچ علاقه ای ندارم رابطتون بهم بخوره ، برو بهش چیزی نمیگم ….

یه لحظه جا خوردم …..!

گفتم جدی تو دوستشی؟؟…

یه پوزخندی زدو گفت : پس دوست دختر داری افتادی دنبال یکی دیگه!؟؟

برو بچه جوون برووو …..

نامردا خیلی موزی شدن حواستون باشه یه دستی نخورین

دختر نیستن اینا که عمروعاصن!!

hesammo
hesammo
۱۳۹۵/۰۶/۱۹

نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را
هوای تنگ غروب و شب خیابان را

اگر چه پنجره ها را گرفته ای از من

نگیر خلوت گنجشکهای ایوان را

بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد

هوای عطر تو دیوانه کرده گلدان را

بیا که تابستان، با تو سمت و سو بدهد

نگاه شعله ور آفتابگردان را

تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد

و بی پرنده گی عصرهای آبان را

سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم

اگر به خانه ام آورده ای زمستان را

بریز! چاره ی این عشق، قهوه ی قجری ست

که چشمهای تو پر کرده اند فنجان را ...!

hesammo
hesammo
۱۳۹۵/۰۶/۱۹

این روزا وسط همه اتفاقات ریز و درشتی که تو زندگیم رخ میده، متوجه تصاویر قشنگی از زندگی شدم:
مثلاً دیدن هرروز طلوع و غروب خورشید
دیدن ساقه های درهم تنیده یه درخت که چطور از هم مراقبت میکنن
حس کردن باد خنک زمستونی روی صورتم که انگار هرروز بهم یادآوری میکنه که فصل مورد علاقه ام رسیده وباید تا میتونم ازش لذت ببرم
مثل دیدن ادمایی که هرروز برای بدست آوردن روزیشون چقدر تلاش میکنن
یا دیدن آسمون رنگارنگ وقت غروب خورشید
اینکه آسمون به اون عظمتش هرروز یه رنگ نیست
اینکه یه روز آفتابیه، یه روز ابری، یه روز بارونی
اینکه تغییر فقط مخصوص آدما نیس
حتی اجزای طبیعتم دائماً در حال تغییرن
اینکه آدما نباید از تغییر بترسن
یا در مقابلش مقاومت کنن
این روزا به این ایمان آوردم که اتفاقات زندگی هرچقدرم تلخ باشه میشه چیزای قشنگی توش پیدا کرد
جزئیاتی که شاید اصلاً به چشم نیان ولی با یه کم دقت میتونیم زیباییشونو درک کنیم...