دیوار کاربران


mehdidi
mehdidi
۱۳۹۲/۱۱/۲۰

بگذار برایت چای بریزم
امروز به ‌شکل غریبی خوبی
صدایت نقشی زیباست بر جامه‌ای مغربی
و گلوبندت چون کودکی بازی می‌کند زیر آیینه‌ها ..
و جرعه‌ای آب از لب گلدان می‌نوشد ..
بگذار برایت چای بیاورم ،
راستی گفتم که دوستت دارم ؟
گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم ؟
حضورت شادی‌بخش است مثل حضور شعر
و حضور قایق‌ها و خاطرات دور ..

mehdidi
mehdidi
۱۳۹۲/۱۱/۲۰

بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود
چه بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی…
من سوگوار نبودنت نیستم !!
من شرمسار این همه تحملم …

mehdidi
mehdidi
۱۳۹۲/۱۱/۲۰

ســـوم
هفتــــم
چهلـــم
ســـــال . . .
چنـــد ســــال دیگــــر
بایــــد عــــزادار نبـــودن هایـــــت باشــــــم . . .؟

mehdidi
mehdidi
۱۳۹۲/۱۱/۲۰

قرار بر این شد هدیه بهم بدهیم.

من جانم تقدیم کردم او عشقش را…

جانم ب لب آمد عشقش ب سر آمد

mehdidi
mehdidi
۱۳۹۲/۱۱/۲۰

هنوز دل خوشم

به “خدانگهدارت”

اگر نمى خواستى برگردى

اصرارى نبود که خدا
مرا نگه دارد…!!!