بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
چند لحظه ای که یک عمر گذشت
- تعداد نظرات : 7
- ارسال شده در : ۱۳۹۸/۰۵/۲۵
- نمايش ها : 439
به نام خداوند بخشنده
سلام دوستان عزیز و بزرگوارم موزیک رو بگیرد گوش کنید و با اون بخونید لطفا ببخشید منو اهنگ بسیار نابود کننده ی و البته فوق العاده . برای دانلود آهنگ میتونید اینجا(کلیک کنید) یه اتفاقی و دیداری برای من پیش اومد حدود دو سال پیش در چنین روزی ساعت 6 عصر برای کاری به بازار رفتم مثل همیشه غرق در تفکراتم قدم میزدم میوه فروشای تو خیابان داد میزدن لباس فروشای کنار خیابان لباس هاشون رو تبلیغ میکردن مردم تازه داشتن به خیابان می امدند کم کم داشت شلوغ میشد من برای کارم به یه خیابان فرعی رفتم یه کوچه جلو رفتم سرم رو بالا اوردم گوشی فروشی کنارم داشت ویترینشو تمیز میکرد سرم رو چرخوندم یهو یه راه رفتن اشنا دیدم اره درست فهمیدین اشنا بود دوست قدیمی بعد از تقریبا 11 ماه نزدیک شدیم به سلام اقا سجاد چطوری ؟ شنیدم اش میخوری ! اره دیگه روزگار اشخوری مام شده چشم تو چشم هم بودیم سوالی پرسید چه خبر رفیق ؟ کم کم لباش از حرکت کند شد صداها ارام و کشیده میشدن راه رفتن ادم ها کند و کند تر میشد راننده تاکسی که داشت داد میزد یه نفر جاده قدیم تقریبا از حرکت ایستاد بستنی دست یه بچه کنار خیابان نزدیک دهنش ایستاد میوه فروش کیسه میوه رو به سمت مشتریش گرفته بود اما تکانی نمیخوردن گوشی فروشی کنارم خشک ایستاده بود با دستمال تو دستش داروخانه اونور خیابان یکی بین دراش بود نه تو میرفت نه بیرون می آمد دوستم خشک وایساده بود چشماش روی من قفل بود انگار ساعت برنارد رو زده بودن آسمان هم دیگه ابرهاش حرکت نمیکردن چه سوالی کرده بودی رفیق چه خبر اما توی ذهن من : یاد استرسی که برای اولین بار قرار بود ببینمش قدم هایی که از پله ها ایستگاه مترو کمی لرزان و پر هیجان یکی بعد دیگری میزاشتم لحظه که زنگ بهش زدم صدای گرفته از هیجانم یاد اولین بار شنیدن صداش چقدر هیجان داشتم سلام رو به روت وایسادم بیا قدم های که سمتش برمیداشتم لرزان تر شده بود یاد اولین بار دیدنش یاد خجالتم برای دیر رسیدنم چشم های که برای لحظه هایی بهم قفل شدن قلبی که از سینه ام داشت کنده میشد مطمئنم که بیشتر از صد بار در دقیقه میزد یاد نجابتش یاد حجب حیاش یاد سادگیش یاد یکی دو ساعتی که کنارش نشستم و باهاش حرف زدم بهترین یکی دو ساعتی که تو عمرم تجربه کرده بودم یاد اون دختر معصومی که اومد عمو تو رو خدا ازم ادامس بخر دوتا بگیر برای خودت خانومت یاد شنیدن این حرف و زدن لبخندی که قشنگ ترین و شیرین ترین لبخند زندگیم بود یاد خاطراتی دیگه ای که میترسم تا اخر عمرم دیگه تکرار نشن کمک ابر های اسمان شروع به حرکت کردن کردند مشتری کیسه رو داشت کم کم میگرفت چشم های دوستم شروع به حرکت کردن کرد اون ادم از داروخانه بیرون اومد همه چی داشت ارام ارام به حالت عادیش بر میگشت فقط یک چیزی سر جاش نبود قلبی که سالها دست کسی دیگه بود و این فرق من با باقی ادم های شده ... اره خبری به جز اون نبود توی دل ذهن من شروع به راه رفتن کردیم سوال بعد سوال جواب بعد جواب ... ببخشید اگر نارحت شدین از متن کمی دلم گرفته بود و همچنین موزیک
مرداد 98 BY : CR7777777
|
مرسی
تشکر
...
ممنون
سلام،خاطره ها یا خیلی نامردن یا نامردن خیلی!
دستت درد نکنه،موفق باشی
آخی یییییی