دیوار کاربران


arnosh15
arnosh15
۱۳۹۳/۰۸/۰۹

+5

marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۰۸/۰۹

+5

amir6565
amir6565
۱۳۹۳/۰۸/۰۹

من او را رها کردم



تا او خود را در یابد



و چقدر سخت است عزیزترینت را رها کنی



اما من انقدر او را دوست دارم



که او را رها میخواهم برای همیشه



رها از تمامی بندهاوزنجیرها



هر چند او هیچگاه در بند من گرفتار نبود



چرا که من خود اینگونه خواستم



و هیچگاه بخاطر همیشه بودن با او برای او



بندی نساختم



اما او .......





در بند خود گرفتار بود



....



ای کاش از خود رها شود



همانگونه که من با او از بند خود رها شدم



تا او خود را در یابد



و چقدر سخت است عزیزترینت را رها کنی



اما من انقدر او را دوست دارم



که او را رها میخواهم برای همیشه



رها از تمامی بندهاوزنجیرها



هر چند او هیچگاه در بند من گرفتار نبود



چرا که من خود اینگونه خواستم



و هیچگاه بخاطر همیشه بودن با او برای او



بندی

نساختم



اما او .......



در بند خود گرفتار بود ....



ای کاش از خود رها شود



همانگونه که من با او از بند خود رها شدم

amir6565
amir6565
۱۳۹۳/۰۸/۰۹

نازنین من شبی یادی از این بیمار کن



مرگ در راه است با بیمار خود دیدار کن



خواهشم کفر است اگر باری بیا ای نازنین



هم مرا بر دار کن هم درد را بیدار کن



نیستم بیمار اگر ای شاهد غیبی بیا



با نگاه مهربان خود مرا بیمار کن



ما کم آوردیم در روی زمین ما اندکیم



نازنینا ! لطف خود را اندکی بسیار کن



سوخت ای دردت به جانم از جدایی جان من



دودمان این بلا را بر سرش آوار کن



گر دل آزاری ست کارت باری آزارم مده



هرچه می خواهی بیا امشب مرا آزار کن



من کمی بیمار عشقم ای دل غافل برو



از زبان هرکه می خواهی مرا انکار کن



بر مسیح اشک من ایمان ندارد روزگار



یا مسیحا ! خود مرا چون مریم ایمان دار کن



سایه ی گیسویی افرایی مرا بر سر بریز



چشمه ای را هم که تب ریز است با من یار کن



آن مسیحایی که در راه است پس کی می رسد



رفتم از دست ای خدا رحمی بر این بیمار کن

amir6565
amir6565
۱۳۹۳/۰۸/۰۹

به تو عادت کرده بودم

مثل گلبرگي به شبنم

مثل عاشقي به غربت

مثل مجروحي به مرهم

لحظه در لحظه عذابه

لحظه هاي من بي تو

تجربه کردن مرگه

زندگي کردن بي تو

من که در گريزم از من

به تو عادت کرده بودم

از سکوت و گريه شب

به تو هجرت کرده بودم

با گل و سنگ و ستاره

از تو صحبت کرده بودم

خلوت خاطره هامو

با تو قسمت کرده بودم

خونه لبريز سکوته

خونه از خاطره خالي

من پر از ميل زوالم

عشق من تو در چه حالي ؟

اي به من نزديک تر از من

اي حضورم از تو تازه

اي نگاهم از تو روشن

به تو عادت کرده بودم

.... مثل ....

amir6565
amir6565
۱۳۹۳/۰۸/۰۹

سلام بهونه قشنگ من براي زندگي

آره بازم منم همون ديوونه ي هميشگي


فداي مهربونيات چه میكني با سرنوشت

دلم برات تنگ شده بود اين نامه رو واست نوشت


حال من رو اگه بخواي رنگ گلاي قاليه


جاي نگاهت بد جوري تو صحن چشمام خاليه


ابرا همه پيش منن اينجا هوا پر از غمه

از غصه هام هر چي بگم جون خودت بازم كمه


ديشب دلم گرفته بود رفتم كنار آسمون


فرياد زدم يا تو بيا يا من رو پيشت برسون

فداي تو! نمي دوني بي تو چه دردي كشيدم


حقيقت رو واست بگم به آخر خط رسيدم


رفتي و من تنها شدم با غصه هاي زندگي

قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگي

به خاطرت مونده يكي هميشه چشم به راهته

يه قلب تنها و كبود هلاك يه نگاهته

من مي دونم همين روزا عشق من از يادت ميره

بعدش خبر ميدن بيا كه داره دوستت ميميره

روزات بلنده يا كوتاه دوست شدي اونجا با كسي

بيشتر از اين من و نذار تو غصه و دلواپسي

يه وقت من رو گم نكني تو دود اون شهر غريب


يه سرزمين غربته با صد تا نيرنگ و فريب

فداي تو يه وقت شبا بي خوابي خستت نكنه


غم غريبي عزيزم زرد و شكستت نكنه

اگه واست زحمتي نيست بر سر عهد مون بمون


منم تو رو سپرده ام دست خداي مهربون


راستي ديروز بارون اومد من و خيالت تر شديم

رفتيم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شديم

از وقتي رفتي آسمونمون پر از پر كبوتره

زخم دلم خوب نشده از وقتي رفتي بد تره

غصه نخور تا تو بياي حال منم اين جوريه

سرفه هاي مكررم مال هواي دوريه

تو از خودت برام بگو بدون من خوش ميگذره ؟

دلت مي خواد مي اومدم يا تنها رفتي بهتره

از وقتي رفتي تو چشام فقط شده كاسه خون

همش يه چشمم به دره چشم ديگم به آسمون


يادت مي آد گريه هامو ريختم كنار پنجره

داد كشيدم تو رو خدا نامه بده يادت نره


يادت ميآد خنديدي و گفتي حالا بذار برم

تو رفتي و من تا حالا كنار در منتظرم

امروز ديدم ديگه داري من رو فراموش مي كني


فانوس آرزوهامونو تو داري خاموش ميكني


گفتم واست نامه بدم نگي عجب چه بي وفاست


با اين كه من خوب مي دونم جواب نامه با خداست

تنها دليل زندگي با يه غمي دوست دارم

داغ دلم تازه ميشه اسمت رو وقتي مي آرم


وقتي تو نيستي چه كنم با اين دل بهونه گير


مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هيچ وقت نگير

حرف منو به دل نگير همش مال غريبيه


تو رفتي و من غريب شدم چه دنياي عجيبيه

زودتر بيا بدون تو اينجا واسم جهنمه

ديوار خونمون پر از سايه ي غصه و غمه

تحملي كه تو دادي ديگه داره تموم ميشه


مگه نگفتي همه جا ماله مني تا هميشه

دلم واست شور مي زنه اين دل و بي خبر نذار

تو رو خدا با خوبيات رو هيچ دلي اثر نذار

فكر نكني از راه دور دارم سفارش ميكنم

به جون تو فقط دارم يه قدري خواهش ميكنم


مي گم شبا ستاره ها تا مي تونن دعات كنن

نورشونو بدرقه پاكي خنده هات كنن

يه شب تو پاييز كه غمت سر به سر دل مي ذاره

منم همون كسي كه بيشتر از همه دوست داره

amir6565
amir6565
۱۳۹۳/۰۸/۰۹

تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست

محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست

از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت

که در اين وصف زبان دگري گويا نيست

بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما

غزل توست که در قولي از آن ما نيست

تو چه رازي که بهر شيوه تو را مي جويم

تازه مي يابم و بازت اثري پيدا نيست

شب که آرام تر از پلک تو را مي بندم

در دلم طاقت ديدار تو تا فردا نيست

اين که پيوست به هر رود که دريا باشد

از تو گر موج نگيرد به خدا دريا نيست

من نه آنم که به توصيف خطا بنشينم

اين تو هستي که سزاوار تو باز اينها نيست.

amir6565
amir6565
۱۳۹۳/۰۸/۰۹

ســرا پاي وجــودم عشق يار است



مرا زين پس به غير او چه كار است



در اين عالم نمي خواهـــم ديــاري



جز آنجايي كه دلبـر را ديـــار است....

amir6565
amir6565
۱۳۹۳/۰۸/۰۹

پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا


قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن


پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو


بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر


خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی


طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان


مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم


یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما


قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ


غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت


هر کسی رنگ خودش بی شیله بود ثروت هر بچه قدری تیله بود


ای شریک نان و گردو و پنیر ! همکلاسی ! باز دستم را بگیر


مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟


حال ما را از کسی پرسیده ای ؟ مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟


حسرت پرواز داری در قفس؟ می کشی مشکل در این دنیا نفس؟


سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟ رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟


رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟ آسمان باورت مهتابی است ؟


هرکجایی شعر باران را بخوان ساده باش و باز هم کودک بمان


باز باران با ترانه ، گریه کن ! کودکی تو ، کودکانه گریه کن!


ای رفیق روز های گرم و سرد سادگی هایم به سویم باز گرد!

amir6565
amir6565
۱۳۹۳/۰۸/۰۹

حرمت اعتبار خود را
هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن
که ما هر یک یگانه ایم
موجودی بی نظیر و بی تشابه

و آرمانهای خویش را
به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن
تنها تو می دانی که "بهترین" در زندگانیت
چگونه معنا می شود

از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است آسان مگذر
بر آنها چنگ درانداز، آنچنان که در زندگی خویش
که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد

زندگیت را با دم زدن در هوای گذشته
و نگرانی فرداهای نیامده
آسان هدر نده

هر روز، همان روز را زندگی کن
و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای

و هرگز امید از کف مده
آنگاه که چیز دیگری
برای دادن در کف داری

همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد
که قدمهای تو باز می ایستد
و هراسی به خود راه مده
از پذیرفتن این حقیقت که
هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد
تنها پیوند میان ما
خط نازک همین فاصله است

برخیز و بی هراس خطر کن
در هر فرصتی بیاویز
و هم بدینسان است که به مفهوم شجاعت
دست خواهی یافت

آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری، سرشارتر شود
و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری، آسان تر از کف رود
پروازش ده تا که پایدار بماند

زندگی مسابقه نیست
زندگی یک سفر است
و تو آن مسافری باش
که در هر گامش

ترنم خوش لحظه ها جاریست