دیوار کاربران


alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۴/۰۱

به دوستم ميگم

کيف پولت چقدر قشنگه

ميگه

چرم مشهد

عموم از آلمان برام آورده!!!!!!!!!

KinGaMiR
KinGaMiR
۱۳۹۲/۰۴/۰۱

چـه لـذتي از ايـن بـالاتر ؟

تـو بـهش بـگي : بـا ايـن کـارت بـدجور از چـشمم افــتادي ..

اونـم بـگه : ولــي مـن هــنوزم عــاشـقتم !

بـعد از اين حرفش اگـه بـدترين كار دنيـا رو هـم كرده باشه

ميـبخشيـش، يــعني نـميتونـي كه نـبخشي .

KinGaMiR
KinGaMiR
۱۳۹۲/۰۴/۰۱

چـه لـذتي از ايـن بـالاتر ؟

تـو بـهش بـگي : بـا ايـن کـارت بـدجور از چـشمم افــتادي ..

اونـم بـگه : ولــي مـن هــنوزم عــاشـقتم !

بـعد از اين حرفش اگـه بـدترين كار دنيـا رو هـم كرده باشه

ميـبخشيـش، يــعني نـميتونـي كه نـبخشي .

KinGaMiR
KinGaMiR
۱۳۹۲/۰۴/۰۱

چـه لـذتي از ايـن بـالاتر ؟

تـو بـهش بـگي : بـا ايـن کـارت بـدجور از چـشمم افــتادي ..

اونـم بـگه : ولــي مـن هــنوزم عــاشـقتم !

بـعد از اين حرفش اگـه بـدترين كار دنيـا رو هـم كرده باشه

ميـبخشيـش، يــعني نـميتونـي كه نـبخشي .

(:
(:
۱۳۹۲/۰۴/۰۱

كاش بودنها را قدر بدانیم ؛

به خدا قسم

نبودنها همین نزدیكیهاست ...

7mohamadreza
7mohamadreza
۱۳۹۲/۰۳/۳۱

ما بی صدا مطالعه می کردیم

اما کتاب را که ورق می زدیم

تنها

گاهی به هم نگاهی...

ناگاه

انگشتهای « هیس ! »

ما را

از هر طرف نشانه گرفتند



انگار

غوغای چشم های من و تو

سکوت را

در آن کتابخانه رعایت نکرده بود !

7mohamadreza
7mohamadreza
۱۳۹۲/۰۳/۳۱

بگذار دیگران هرچه می خواهند بگویند

من و تو

ماهی های کوچکی هستیم

که به دریا می رویم . . .

7mohamadreza
7mohamadreza
۱۳۹۲/۰۳/۳۱

چه قدر چای

که ننوشیدم

در کافه‌ هایی که

با تو نرفتم

و چه نیمکت‌ها

که مرا کنار تو

ندیده

فراموش کردند . . .

7mohamadreza
7mohamadreza
۱۳۹۲/۰۳/۳۱

تو نیستی و خیابان بدون تو سرد است

و کافه ها که ندارند میز یک نفره...

7mohamadreza
7mohamadreza
۱۳۹۲/۰۳/۳۱

کلماتم

دوباره شاعر شده‌اند

از کدام‌سو نزدیک می‌شوی؟

شب را خاموش کن

بگذار بتابد