بلاگ كاربران


استاد شهریار وقتی معشوقه اش رو روز سیزده به در با همسر وبچه به بغل
میبینه... :
سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


leilii
ارسال پاسخ

یاشاسین
لایک

maryam1352
ارسال پاسخ

عالی بود مرسی

arashfx2000
ارسال پاسخ

مرسی
بلاگ خیلی مهمی زدم
بیا سر بزن
http://www.hamkhone.ir/member/8158/blog/view/103381/

منم اوارگی کرماشان