بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    من میروم

  • تعداد نظرات : 1
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۲/۰۴
  • نمايش ها : 266

دارد هجوم این همه آوار خاطره

روی خیال سرد غزل ضجه می زند

دارد غروب سرخ شما سبز می شود

خورشید هم کنار همین بیت می دمد

 

من آخرین ترانه ی این بغض کهنه را

روی سکوت این شب ممتد کشیده ام

من بارها میان همین روزهای تلخ

از لحن حرف های شما زخم دیده ام

 

اینجا میان بُهت غم انگیز این اتاق

اشکی برای مرگ تو در ذهن خانه نیست

دیگر فضای بسته ی این شعر لعنتی

حتی اگر به خاطر تو ! عاشقانه نیست

 

دیگر برای این من  ِ با غم عجین شده

باور کنید راه فراری نمانده است

من می روم که با تو در این روزهای سرد

بر این دل تکیده ، قراری نمانده است

 

من می روم که شهر بداند نبودنت

از ذهن دفترم تپش شعر را ربود

سهم تو عشق بود و وفا بود از دلم

سهم من از حضور تو همّیشه درد بود .

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


zahra114
ارسال پاسخ

سهم تو عشق بود و وفا بود از دلم

سهم من از حضور تو همّیشه درد بود .
زیبا بود وغم انگیز