بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    داستان پندآموز

  • تعداد نظرات : 1
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۱/۱۸
  • نمايش ها : 254

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده.
شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظرگرفت.

متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند …

آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود و شکایت کند.

اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد.
زنش آن را جابه جا کرده بود.

مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند و رفتار می کند.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


somayeh
ارسال پاسخ

بی نظیر