بلاگ كاربران


  • مرد جوان

  • مرد جوانی نزد شیوانا آمد و از او در مورد مشکل خویش راه چاره خواست . مرد گفت: "پدرم یک کارگاه بزرگ قالیبافی دارد که تا این اواخر بهترین قالی‌ها برای بزرگان شهر در آن بافته می‌شد. حدود شش ماه است که پدرم به خاطر کهولت سن خانه‌نشین شده و من اداره این کارگاه را در دست گرفتم. اوایل کار مثل همیشه بود ولی به‌تدریج کیفیت قالی‌ها بدتر و بدتر شد و کار به جایی رسید که آخرین باری…
  • حموم رفتن دهه شصتی ها

  • حموم رفتن دهه ی شصتی ها: اولش میرفتیم تو حمومی که نه آب سردش معلوم بود و نه گرمش. یهو آب میشد 20 درجه زیر صفر  یه وقتایی هم 60 درجه بالای صفر. بعد مادر گرامی با شامپوی پاوه چنان می افتاد رو سرمون بطور یکه تمام سلولهای مغزمون نیم متر جا به جا میشد هر چه قدر جیغ و داد میزدیم انگار نه انگار . بدترین مرحله وقتی بود که با کسیه سفت و ضخیم با روشور می افتاد به جونمون خدا شاهده دو لایه از پوستمون کند…