دیوار کاربران


marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۰۹/۱۰

+5

Ayeh
Ayeh
۱۳۹۳/۰۹/۱۰

من مرده ام ...

http://www.hamkhone.ir/member/13140/blog/view/164936--/

خوشحال میشم به ضیافت مرگم بیاید

Sogaand
Sogaand
۱۳۹۳/۰۹/۱۰

برای "تظاهر" به دلبستگی دیگر بهانه‌ای ندارم!

چقدر غریب و مبهم.....

چه حس مشکوکی !!!

من و او دیگر "ما" نیستیم... و من حتی دلتنگش نمی‌شوم

انگار تمام آن روزها کابوس شکنجه‌ای مزمن برای روح بی قرار و سر کش من بود

مثل پرنده‌ای فراری از قفس

احساس رهایی می‌کنم . . .

SukoT
SukoT
۱۳۹۳/۰۹/۱۰

گاهی باید به دور خودیک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی
برای چه کسانی اهمیت داری...... که این دیوار را بشکنند

MYRA_AMIR
MYRA_AMIR
۱۳۹۳/۰۹/۱۰

دوستان باوفا سايه گسترلحظه هاى تلخ وشيرين روزگارند..

سايتون برقرار...



+

00arminkarimi
00arminkarimi آنلاين
۱۳۹۳/۰۹/۱۰

تو مترو یارو دست کرده تو جیبم، دستشو گرفتم میگم راحتی داداش؟ میگه ااا جیبه تو بود؟ بابا بگو دیگه، یه ربه دارم میگردم، فکر کردم موبایلمو زدن، نزدیک بود داد و بیداد کنم یه بی گناه دستگیر شه!

zAfDa
zAfDa
۱۳۹۳/۰۹/۰۹

دیــگــر گــریــه نـمــیــکــنــم....
از وقـــتــــی نــیــســـتـــی هِـی گـرد و خــاک مـیـــرود بـه چـشــمـــم....

parni
parni
۱۳۹۳/۰۹/۰۹

می خواستم به شما بگویم:
سلام
اما شما سریع رد شدید
می خواستم بگویم حال شما چطور است؟
اما شما به من نگاه نکردید
می خواستم بگویم حال من خوب نیست
اما شما دیگر رفته بودید
برای همین همه چیز را به شما نگفتم
فقط پوست موزم را زیر پایتان انداختم تا زمین بخورید و یک لحظه بایستید
شاید این بار مرا ببینید!

"شل سیلوراستاین"

amir92
amir92
۱۳۹۳/۰۹/۰۹



+5

melodi2014
melodi2014
۱۳۹۳/۰۹/۰۹

باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی‌های شبانه
می‌خورد بر مرد تنها
می‌چکد بر فرش خانه
باز می‌آید صدای چک چک غم
باز ماتم

من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی‌دانم، نمی‌فهمم
کجای قطره‌های بی کسی زیباست؟

نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می‌لرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمی‌فهمم

کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسر و پروانه‌های مرده‌اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟
نمی‌دانم

نمی‌دانم چرا مردم نمی‌دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دل‌هاست
کجای مرگ ما زیباست؟
نمی‌فهمم

یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مُرد
کودکی ده ساله بودم
می‌دویدم زیر باران، از برای نان

مادرم افتاد
مادرم در کوچه‌های پست شهر آرام جان می‌داد
فقط من بودم و باران و گل‌های خیابان بود
نمی‌دانم
کجای این لجن زیباست؟

بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست
و آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می‌داند
که این عدل زمینی، عدل کم دارد

اشعار کارو دردیان

با او بیشتر آشنا شوید

http://www.hamkhone.ir/member/25700/blog/view/164892/