دیوار کاربران


shervin
shervin
۱۳۹۲/۱۱/۱۷

خدایش دقت کردی؟
میری حموم آب داغو وا میکنی چهارصد ساعت وا میستی تا داغ شه !
.
.
.
.
.
.
حالا کافیه تو دستشویی اشتباهی آب داغو وا کنی ، تو بیست صدم ثانیه میرسه به 120 درجه سانتی گراد

shervin
shervin
۱۳۹۲/۱۱/۱۷

تازه موسیقی داشت از رفتن جاستین بیبر نفس میکشید که . . .
.
.
.
.

گلزار آهنگ داد بیرون

Artaan
Artaan
۱۳۹۲/۱۱/۱۷

+ چـتـرتــــ را بگــــیر . . .
چشــــــــــم های من . . .
بزرگ شده ی بارانند . .

Artaan
Artaan
۱۳۹۲/۱۱/۱۷

دلم تنگ شده برا روزایی که:

شبا اس میدادی" مال خودمی "

روزا بیست بار اس میدادی" دوست دارم "

ولی قهر میکردم،قبل از اینکه بخوابی اس میدادی" آشتی نکردیمااااااا "

" هنوز قهری "

دلم تنگ شده



++++++++++++++5++++++++++

parsik
parsik
۱۳۹۲/۱۱/۱۷

می گویند : ساده می نویسی . . .

از من می خواهند به نوشته هایم شاخ و برگ دهم . . .

آنها گناهی ندارند ، نمی دانند که دیگر کار ما از شاخ و برگ گذشته است !

مهم ریشه بود که تیشه خورد ...

SoGanD_20
SoGanD_20
۱۳۹۲/۱۱/۱۷

اینبار که به دنیا آمدی
وارونه زندگی کن
هرچه فکر می کنم،
می بینم
روزهای کودکی
برای پایانی خوش
ساخته شده بودند...

samiranice
samiranice
۱۳۹۲/۱۱/۱۷

فقـــط گوشــه چشـــمی از نگـــــاه خــــــدا برای خوشـــــــــبختی همــــه انســـــــانها کافـیســت
این نگــــــاه را بــرایت آرزو میکــــــــــــنم...♥

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۲/۱۱/۱۶

گفتم: خداي من، دقايقي بود در زندگانيم که هوس مي کردم سر سنگينم را

که پر از دغدغه ي ديروز بود و هراس فردا، بر شانه هاي صبورت بگذارم

آرام برايت بگويم و بگريم، در آن لحظات شانه هاي تو کجا بود؟

گفت: عزيزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگي

که در تمام لحظات بودنت برمن تکيه کرده بودي،

من آني خود را از تو دريغ نکرده ام که تو اينگونه هستي،

من همچون عاشقي که به معشوق خويش مي نگرد،

با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم

گفتم: پس چرا راضي شدي من براي آن همه دلتنگي، اينگونه زار بگريم؟..

گفت: عزيزتر از هر چه هست،

اشک تنها قطره اي است که قبل از آنکه فرود آيد

عروج مي کند، اشکهايت به من رسيد و من يکي يکي

بر زنگارهاي روحت ريختم تا باز هم از جنس نور باشي و از حوالي آسمان

چرا که تنها اينگونه مي شود تا هميشه شاد بود

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگي بود که بر سر راهم گذاشته بودي؟

گفت: بارها صدايت کردم،

آرام گفتم: از اين راه نرو که به جايي نمي رسي،

توهرگز گوش نکردي و آن سنگ بزرگ فرياد

بلند من بود که عزيزتر از هر چه هست از اين راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهي رسيد

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتي؟

گفت: روزيت دادم تا صدايم کني، چيزي نگفتي،

پناهت دادم تا صدايم کني، چيزي نگفتي،

بارها گل برايت فرستادم، کلامي نگفتي،

مي خواستم برايم بگويي و حرف بزني.

آخر تو بنده ي من بودي چاره اي نبود جز نزول درد که تنها اينگونه شد تو صدايم کردي

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندي؟

گفت: اول بار که گفتي خدا آن چنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خداي تو را نشنوم،

تو باز گفتي خدا و من مشتاق تر براي شنيدن خدايي ديگر،

من مي دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمي کني

وگرنه همان بار اول شفايت مي دادم.

گفتم: مهربانترين خدا، دوست دارمت

گفت: عزيزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت
__________________

Artaan
Artaan
۱۳۹۲/۱۱/۱۶

يارو ميره خارج. ميگن :
> اسمت چيه ؟ ميگه :
> Sun Of
> God Between Two Water Of
> Original
> ميگن : يعني چي؟ ميگه : شمس
> الله مياندوآبي اصل


+++++++++++++++++++5++++++++++++++++++++++




parsik
parsik
۱۳۹۲/۱۱/۱۶

ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭼﺎﯾﯿﻢ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﺍﯾﻦ ﺍﻭﺝ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺴﺖ..