دیوار کاربران


PAYAM12
PAYAM12
۱۳۹۲/۱۲/۰۱

سلامتیه دختری که وقتی بنز واسش بوق زد پیشه خودش گفت پیکان گوجه ای عشقمو عشقه بعد ماشین بنز زد لهش کرد . . . نتیجه گیری :دختر خانوم وسط خیابون راه نرو هرکی واست بوق زد دلیل نمیشه که بخواد باهات دوس بشه

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۲/۰۱

نــگـــاهـ کـن

مـــــــی بینـــــــــی

ایــن ویــــرانــکـــده ،

آثــار بــاستانـــی نــیست

مــنــــــــم....

UnknownPoet
UnknownPoet
۱۳۹۲/۱۱/۳۰

ragbarg.blogfa.com

وبلاگ جديدم!

خوشحال ميشم ببينيد...

منتظر نظراتتون هستم

nima0933
nima0933
۱۳۹۲/۱۱/۲۸

کيست که غربت رفته را ياد کند
دل غربت زده را شاد کند
من نوشتم اين سخن از بهر دوست
تا بداند اين دلم در فکر اوست

amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۱/۲۸

وقتے دو قلــ♥ــب برای یڪـدیگر بتپد

هیچ فاصلـــ ــہ اے دور نیسـﭞ

هیچ زمانے زیــــاد نیسـﭞ

و هیچ عشـــ♥ـــق دیگرے نمے تواند آن دو را از هم دور کند !

محڪـم تریـטּ برهاטּ عشــ♥ـــق اعتمــــــــــــــ♥ــــــــــــاد اسـﭞ

nima0933
nima0933
۱۳۹۲/۱۱/۲۸

درود بر انسان های خوب انانکه در اندیشه دیگران تصویر زیبا مینگارند....تا انجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۱/۲۸

راز یک عاشق

قدم می زد درون رویاهایش ، دردو دل می کرد با آرزوهایش ، صحبت می کرد با همزبانش. ساده بود و بی ریا ، خسته از یک فریاد بی صدا!
دوست داشت در یک جا گم شود، جایی که درآن مهر و محبت حس شود.
لابه لای دفتر خاطره هاش ، خاطره ای بود که نمی خواست پرپر شود ، سوخته شود ، واز بین رود . خاطره اش راز بود که نمی خواست فاش شود ، یا از آن دفتر سیاه پاک شود. هم صدایی نداشت تا بگوید فریادش را! بگوید راز دلش را!
همزبانش تنهایی بود ، در نگاهش بارانی بود ، در دلش چه غوغایی بود.
بی بهار به سر می کرد ، با زمستان سفر می کرد. شبها دلهره داشت روزها قهقه داشت. در دلش راز و نیاز بر لبان نسخه ای بود. نسخه ای که نامش غصه بود.
غم با او همسفر شد آرزوهایش همه دربه در شد. عشق را سراسیمه در قلب گرفت.
با عشق همسفر بود ، بی عشق مثل جاده پر خطر بود.
روزها باعشق هم سخن بود ،شبها در آغوش عشق گرم گرم بود.
مدتی گذشت…
در دلش رازی پنهان بود،راز گل و آتش بود. رازش را می خواست فاش کند ، آرزوهایش را سحرخیز کند. یک سخن بر زبان آورد ، هر دو آرزویش بر باد آورد.
در نگاه عشقش بارانی شد، قلبش از عشق خالی شد.
عشقش با کس دیگر همسفر شد ، چون عشق تنهایی سرد سرد شد.
می خواست با عشقها زندگی کند ، می خواست دو رنگ باشد و تحسینش کند.
اما سرنوشت اینچنین نخواست هر دوعشق را از او می خواست ، بعد از آن هیچ کس با او هم سخن نشد ، هیچ عشقی با او همدل و هم صحبت نشد!

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۱/۲۷

در میان هفت دریا ذره ای از لطف دوست... بی نیاز از منت هر ناخدایم میکند...

shadmehr202
shadmehr202
۱۳۹۲/۱۱/۲۷

صداقت ..........؟ يادش گرامي باد

غيرت ............؟ به احترامش يك لحظه سكوت

معرفت.......؟ يابنده پاداش مي گيرد

مرام ........؟ قطعه ي شهدا

عشق ......؟ از دم قسط

واقعا به كجا چنين شتابان؟



+5

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۱/۲۶

به سلامتی سایه که هیچوقت آدمو تنها نمیزاره!



به سلامتی نهنگ که گنده لات دریاست!



به سلامتی شلغم نه به خاطر (شل)ش، به خاطر غمش!



به سلامتی سرنوشت که نمیشه اونو از سرنوشت!



به سلامتی سیم خار دار که پشت و رو نداره!



به سلامتی اونی که همیشه راستشو میگه!



به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمیدونن، دوسمون دارن و نمیدونیم!



به سلامتی دیوار، نه به خاطر بلندیش واسه اینکه هیچوقت پشت آدمو خالی نمیکنه!



به سلامتی دریا! نه به خاطر بزرگیش واسه یک رنگیش!



به سلامتی پرچم ایران که سه رنگه، تخم مرغ که دو رنگه، رفیق که یه رنگه!



به سلامتی کرم خاکی نه به خاطر کرم بودنش، به خاطر خاکی بودنش!



به سلامتی پل عابر پیاده که هم مردا از روش رد میشن هم نامردا!



به سلامتی کلاغ قصه ها که خسته راهه و هیچوقت به خونش نمیرسه!!!



به سلامتی تابلوی ورود ممنوع که یه تنه یه اتوبان رو حریفه!



به سلامتی زغال که با همه ی سیاهیش رنگ عوض نمیکنه!



به سلامتی زنجیر نه به خاطر اینکه درازه، به خاطر اینکه همشون با همن!