بلاگ كاربران


هر آدمی دو قلب دارد

هر آدمی دو قلب دارد. قلبی که از بودن آن باخبر است و قلبی که از حضورش بی خبر.قلب

قلبی که از آن باخبر است همان قلبی است که در سینه می تپد، همان که گاهی می شکند، گاهی می گیرد و گاهی می سوزد، گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه، و گاهی هم از دست می رود.

با این دل می شود دلبردگی و بیدلی را تجربه کرد. دل سوختگی و دل شکستگی هم توی همین دل اتفاق می افتد. سنگدلی و سیاه دلی هم ماجرای این دل است.

با این دل است که عاشق می شویم، با این دل است که دعا می کنیم، و گاهی با همین دل است که نفرین می کنیم و کینه می ورزیم و بددل می شویم.

اما قلب دیگری هم هست. قلبی که از بودنش بی خبریم. این قلب اما در سینه جا نمی شود، و به جای آنکه بتپد، می وزد و می بارد و می گردد و می تابد.

این قلب نه می شکند و نه می سوزد و نه می گیرد، سیاه و سنگ نمی شود، از دست هم نمی رود. زلال است و جاری، مثل رود و نسیم. و آن قدر سبک که هیچ وقت، هیچ جا نمی ماند. بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد. آدم همیشه از این قلبش عقب می ماند.

این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی، او دعا می کند، وقتی تو بد می گویی و بیزاری، او عشق می ورزد، وقتی تو می رنجی او می بخشد…

این قلب کار خودش را می کند، نه به احساست کاری دارد، نه به تعلقت، نه به آن چه می گویی و نه به آن چه می خواهی.

و آدم ها به خاطر همین دوست داشتنی اند. به خاطر قلب دیگرشان، به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !