متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


PanGoOL
PanGoOL
۱۳۹۳/۰۹/۲۰

یه بار به معلم دینی گفتم:
آقا مگه شیطان وقتی به آدم سجده نکرد از بهشت بیرونش نکردن ؟
گفت: بله درسته
گفتم: خوب پس چه جوری بعدش اومد تو بهشت آدم و حوا رو گول زد که اون سیب و خوردن؟
یکم مکث کرد بعد گفت: 2نمره ازت کم می کنم که دیگه گوه زيادى نخوری

sseettaarree74
sseettaarree74
۱۳۹۳/۰۹/۱۸

18

mhr
mhr
۱۳۹۳/۰۹/۱۷

17

mhr
mhr
۱۳۹۳/۰۹/۱۷

روز دانشجو بر “سرکاران” امروز و “بیکاران” فردا مبارک باد

SukoT
SukoT
۱۳۹۳/۰۹/۱۲

گاهي ، وقت خداحافظي از کسي خواسته يا ناخواسته ميگيم : « مواظب خودت باش ! »
مواظب... خودت باش يعني فکرم پيش توئه !
مواظب خودت باش يعني برام مُهمي !
مواظب خودت باش يعني نگرانتم !
مواظب خودت باش يعني به خدا مي سپارمت !

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۹/۱۰

چند وقتیست همه دلگیرند از من..

دلیل میخواهند برای غمگین بودنم...

برای نا امید بودنم...
برای تلخ شدنم...
نگران من نباشید..
من نه غمگینم...نه تلخ...نه ناامید...
فقط مدتیست گم شده اند... دنبالشان میگردم...
صبــــــرم...اميدم...
نميدانم در كدام صفحه قصه سرگذشتم جا گذاشتمشان...

parsik
parsik
۱۳۹۳/۰۹/۰۹

درودبرشما...
http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/164733/
بلاگ جدیدمه،ممنون میشم سربزنید...

bella
bella
۱۳۹۳/۰۹/۰۷

طرف جرات نداره بقیه پولشو از راننده تاکسی بگیره
بعد میاد اینترنت میشه منتقد اجتماعی
+5

PanGoOL
PanGoOL
۱۳۹۳/۰۸/۲۹

ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻩ ﺍﻩ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺭﻗﺼﻪ ،ﮐﻮﺗﺎﻫﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ، ﯾﻪ ﺑﻨﺪ ﻭﺳﻄﻪ !..
ﯾﻬﻮ ﺧﺎﻧﻢ ﮐﻨﺎﺭﯾﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ! ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ !
ﭘﺴﺮ ﻣﻨﻪ ..
ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﻭﺍﯼ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﻣﺎﺩﺭﺷﯿﻦ ؟
ﺳﺮﺥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺶ !! ﻣﻦ ﺑﺎﺑﺎﺷﻢ .......
ﺍﺻﻦ ﯾﻪ ﻭﺿﯿﻪ ﻫﺎﺍﺍﺍﺍ

Mr_Black
Mr_Black
۱۳۹۳/۰۸/۱۳

۩ـــــــــــــــ YaHoseYn ـــــــــــــــ۩

عشق حسین .

شرط ازدواج عبدا... و حضرت زینب از جانب امیرالمومنین:
خانه ات با خانه حسین در یک جا باید باشد .

حضرت زینب وقتی میخواستند برن زیارت مادر:
داداشش عباس مدینه رو میبستند ،اهل بازار همه سرا پایین ناموس خدا داره رد میشه.

ایشون وقتی قصد رفتن به جایی داشتند:
اما حسن ع سمت راست امام حسین ع سمت چپ امیرالمومنین ع پشت و عباسش جلو راه میرفتند.

وقتی کاروان ایشون میرفتند قاسم و عبدا... ارزو داشتند رکابش بگیرند
ارزو داشتند افسار اسب یا شترشونو بگیرن .
ارزو داشتند ی روزی خانوم پا بزارن رو سرو شونشون تا بیان پایین .
ارزو داشتند پرده ی محملو خودشون بدن بالا تا خانوم تشریف بیارن

و علی اکبر هم گرچه دردست افسارو داشتند اما ارزو داشتن که یک روز پای رکاب و پرده دار خانوم باشند .

اما اما اما اما

همه ی اینا مدونستند تا عمو هست کسی اذن ندارد پرده ی محمل گیرد
کسی اذن نداره رکابشو بگیره .

عباس زانو میزنه و خانوم میان پایین .
تلاقی دو ابروی داداششو میبوسیدند اقا هم پر چادر خانومو میبوسیدند .

آه آه آه آه

امان از ناقه عریان و شام و سیلی ...

کجایی عباس !

۩ـــــــــــــــ YaHoseYn ـــــــــــــــ۩