كاش بودنها را قدر بدانيم

به خـــــدا قسم

نبودنها

همين نزديكيهاست . . . !

.........................

بلاگ جدیدم : دیگـــر قاصـــدکـ ها، به دستـ ما نمیرســـند

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/87235/

دوست عزیزم ، ممنون میشم با حضور زیبای خودت فضارو رنگین بکنی

راستی نظر یادت نره * ممنون

سلامتی خودمو خودش که این ولینتاین تنهام نه این که نتتونستم با کسی باشم چون نخواستم با هر کسی باشم
/......................................................................................................................

میگن فردا ساعت 4 خوشکلارو میگیرن تورو خدا بیرون نرو نمیگیرنت ضایع میشی
.................................................................................................................

نجره چشاتم 4چارپایه نگاتم3ستاره شباتم 2دورشکه صفاتم 1یک کلوم خاک زیر پاتم.
.....................................................................................................................
به غسل خانه نبرید مرا//من از مورده شور ها میترسم........آنها آشق من نیستند...............که نوازشم کنند........../میترسم کبود کنند تمام تنم را ......بگویید او خودش بیاید بگویید خودش کفنم کند رو به قبله نه .... رو به آغوشش ....بگو موهایش را بریزه روسینم و ببنده ...چشمانم را بگویید به جای ازان ودعا نامش را آنقدر تکرار کند...در گوشم تا بلکه این دم آخر ایمان بیاورم به خدا ووو بگویید خودش خاک بریزه رو تنم و برود اگر نیامد فقط بگویید همین خیابان ها قاتل جانم شدن.

الهی رحمتت دریای عام است

و زآنجا قطره ای ماراتمام است

اگرآلایش خلق گنهکارفروشوند

در آن دریا به یکبار

نگردد تیره آن دریا زمانی

ولی روشن شود کارجهانی

بََهآیــِ سَنگینیــ دآدَمــ تـآ فَهمیدَمـــ :

کَسیــ رآ کهــ قَصدِ مآندَنـــ نَدآرد بآیَد ،

رآهــ کَرد ...

+5

سلامتی خودمو خودش که این ولیتاین تنهاییم ن این که نتونم با کسی باشم تخواستم با کسی باشم

آهی کشید غم زده پیری سیپد موی،
افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه
در لا به لای موی چو کافور خویش دید:
یک تار مو سیاه؛

در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد
در خاطرات تیره و تاریک خود دوید
سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود
یک تار مو سپید؛

در هم شکست چهره محنت کشیده اش،
دستی به موی خویش فرو برد و گفت : ”وای!“
اشکی به روی آیینه افتاد و ناگهان
بگریست های های؛

دریای خاطرات زمان گذشته بود،
هر قطره ای که بر رخ آیینه می چکید
در کام موج، ناله جانسوز خویش را
از دور می شنید.

طوفان فرونشست…ولی دیدگان پیر،
می رفت باز در دل دریا به جست و جو…
در آب های تیره اعماق، خفته بود:
یک مشت آرزو!

************************

پدرم میگفت:

محبتت را به برگ ها سنجاق مزن

که باد با خود می بَرد...

محبتت را به آب جویی بریز

که با ریشه ها عجین شود...

ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...



مادرم میگفت:

پروانه ی محبتت را

به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...

محبتت را به خانه ی دلی بنشان

که خیال بیرون شدن ندارد...

و یاد معلمم بخیر...

هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:

نقطه سر خط...

مهربان تر از خودت

با دیگران باش...

***********************

+++++5+++++

هیچ چیز سـختر از این نیست که منـطقـی فــکر کنــــی

وقتــی احساسـاتت دارن خـــفــت میـکنـن . . .

بابام اومده میگه :

خاویار تقلبی اومده… مواظب باشین سرتون رو کلاه نذارن !

یکی نیست بگه د آخه پدر من….

کدوم یکی از اعضای خونواده ما تا حالا خاویار از نزدیک دیده اصلا !؟

عشق با هم صعود کردن نیست

عشق در وقت سقوط با هم بودن است !!!!!

.............................

بلاگ جدیدم : جملات بسیار الهام بخش برای زندگی شاد و موفق

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/84482/

دوست عزیزم لطف میکنی ببینی و نظر بدی ، سپاس

5++++

یه وقتایی هست که
بایدیه گوشه لم بدی
وجریان زندگیت روفقط مرورکنی
بعدش بگی
به سلامتی خودم که اینقدتحمل داشتم