بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    قطرات سه گانه

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۱/۱۱
  • نمايش ها : 289

روزی هنگام سحرگاهان،رب النوع سپیده دم ازنزدیکی گل سرخ شکفته ای می گذشت.سه قطره آب برروی برگ گل مشاهده نمود که اوراصداکردند.
- چه میگوییدای قطرات درخشان؟
- میخواهیم درمیان ماحکم شوی.
- مطلب چیست؟
- ماسه قطره ایم  که هرکدام ازجایی آمده ایم،میخواهیم بدانیم کدام بهتریم.
- اول توخودرامعرفی کن.
- یکی ازقطرات جنبشی کردوگفت:
- من ازابرفرودآمدم .من دختردریاونماینده ی اقیانوس مواجم.
دومی گفت:

- من ژاله وپیشروبامدادم.مرامشاطه ی صبح وزینت بخش ریاحین وازهارمی نامند.

-دخترک من!توکیستی

-من چیزی نیستم.من ازچشم دختری افتاده ام. نخستین بارتبسمی بودم؛مدتی دوستی نام داشتم؛اکنون اشک نامیده میشوم.

دوقطره ی اولی ازشنیدن این سخنان خندیدندامارب النوع،قطره ی سومی رابه دست گرفت وگفت:

-هان!به خودبازآییدوخودستایی ننمایید.این ازشماپاکیزه تروگران بهاتراست.

-اولی گفت:من دختر دریاهستم.
-دومی گفت:من دخترآسمانم.
-رب النوع گفت:چنین است امااین بخارلطیفی است که ازقلب برخاسته وازمجرای دیده فرودآمده است!
این بگفت وقطره ی اشک رامکیدوازنظرغایب گشت.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !