بلاگ كاربران


  • بچه هاي خياباني

  • بچه هاي خيابوني همونايي نيستن که هر روز بي تفاوت  از کنارشون رد ميشيم و شب در وبلاگ براشون غصه ميخوريم؟ دی شیخ با چراغ همی‌ گشت گرد شهر اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چین است و آن چون یکی را داده ای صد ناز و نعمت یکی را نان جو آغشته در خون کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست...  می توانی مکه و مدینه و سوریه برای زیارت نروی  و بروی زاغه نشین های کنار …
  • قاعده تنهاي

  • درون من..منی است که سیگار بر لب خاطرات می گذارد... دود می شود با رفتن ها... درون من باوریست که آسمان را به آتش می کشد.... جهنم را با رویایم سرد...! درون من افکاری موج می زند که مدام طناب می شود بر گردنم.... چهار پایه ای نیست... من از ارتفاع رویاهایم سقوط کرده ام... مشترک دوست داشتنی، اعتبار مهر و وفای شما رو به اتمام است …لطفا برای شارژ مجدد کلمه “دوستت دارم” را ارسال نمایید !…
  • خفه شو

  • قلب لعنتـــــــــــي لطفا:"خفه شو"ودر همه کارها دخالت نکن....همین که خون پمپاژ کنی کافیست....یه کلام ختم کلام :هرکی پاکتره .... تنهاتره
  • مادر

  • مــــــــــــــــــــــــادر...دندانم شکست ...برای سنگ ریزه ای که...در خوراکم بود !دردم گرفت ...نه برای دندانم !          برای کم سو شدن                              چشمان مادرم ....! …
  • من

  • منــــــــی "" که کنارش "" تـــــــو "" نـــباشـــــــی "" " تـــــــومــــــــــنی """ نمی ارزد ...! عـــــــاشق شدی مثــل زلیخـــــــا سمــــج بــــــاش... آنقـــــــــــدر رسوا بــــــازی در بیـــــــــاور.... تا خــــــــــــــــــدا خودش پا در میـــــــــــــانی كنـــــــــــــد...!!!♥♥♥ آدمــــــی غرورش را خیلی زیاد... شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست میدارد... حا…
  • احساس

  •   جواب محبت آدمها را به موقع بدهيد! محبتهايِ تاريخ گذشته عطر و طعم اصلي را نخواهد داشت.. گاهی عمر تلف میشود ؛به پای یک احساس ….گاهی احساس تلف میشود ؛به پای عمر !و چه عذابی میکشد ،کسی که هم عمرش تلف میشود ؛هم احساسش ........ …
  • 200001

  • زن: مگه اینجا مدرسه دولتی نیست!؟ مدیر: اگه دولتی نبود که می گفتم یک میلیون تومن بریز! زن: آقا آخه مدارس دولتی نباید شهریه بگیرن؟! مدیر: این که شهریه نیست اسمش همیاریه! زن: اسمش هر چی هست. تلویزیون گفته به همه مدارس بخشنامه شده که مدارس دولتی هیچگونه وجهی نمیتونن دریافت کنن. مدیر: خب برو اسم بچت را تو تلویزیون بنویس! اینقدر هم وقت منو نگیر… زن: آقای مدیر من دو تا بچه یتیم دارم! آخه از کجا بی…
  • ناجاري يك زن به خاطربچه اش

  • ﻟﺮﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺑﻮﯼ ﻋﺮﻕ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺒﺶ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﯼ ﻗﺒﻞ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻮﯼ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﺶ ﻧﯿﺰ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺑﯽ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﯿﺪ. ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺧﺸﻢ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﺪ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺑﯽ ﺣﺎﻝ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﺭ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﻔﺸﺶ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺪ ﮐﻪ ﺁ…
  • طفل معصوم

  • قاضی روی میز خم شد: خب دخترم؛ دلت می خواد با مادرت زندگی کنی یا پدرت؟ دخترک زیر چشمی به قاضی نگاه کرد. چشم گرداند. چند لحظه به زن و مرد خیره ماند. قاضی از مرد و زن خواست که برای چند دقیقه دادگاه را ترک کنند. دخترک با نگاه، رفتن آنها را دنبال کرد تا در بسته شد. قاضی از جا بلند شد. رفت و روی صندلی کنار او نشست: خب؟! دخترک آه کشید: گیج شدم. قاضی خم شد و همان طور که موی اورا نوازش می کرد، پرسید: چرا؟…