بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    گل و خار

  • تعداد نظرات : 2
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۲/۰۵
  • نمايش ها : 278

یه روز یکی دید گل رو ،خواست بچینه تاج سر و 

تیزی تیغ ها رو که دید...عقلش بهش گفت که نرو 
گل به خار گفت که چرا نمیشی از من ، تو جدا؟؟! 
برو میخوام تنها باشم...تو خیلی زشتی به خدا...!! 
یه صبح سرد خیلی زود...بوته خار اونجا نبود 
با همه عشقی که داشت...با دلی که شکسته بود 
چشمای گل یه وقتی دید که دستی اونو از شاخه چید 
نگاه گل هر جا که گشت ... بوته خاری رو ندید...!!

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


cospiyan
ارسال پاسخ

مقسی

cospiyan
ارسال پاسخ

مقسی