دیوار کاربران


Yuvasizghoosh
Yuvasizghoosh
۱۳۹۲/۱۲/۱۷

گاهی سکوت علامت رضایت نیست شاید کسی دارد خفه میشود پشت سنگینی یک بغض…

miki
miki
۱۳۹۲/۱۲/۱۷

خدایا
مابرای داشتن دستهای توریسمان نبسته ایم دل بسته ایم
همین که حال دلمان خوب باشد برایمان کافیست...

sogand111
sogand111
۱۳۹۲/۱۲/۱۷

ساعت ِ قرار های ما
روی دست کدام غریبه
به خواب رفته است ؟

که هیچوقت...
وقت ِ آمدن ِ تو نمی شود ؟!

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۲/۱۲/۱۶

ازمرد فرانسوي پرسيدند.چرا دست زن روميبوسي؟
پاسخ داد.چونزن محترم است ونيمه
گمشده مرد راتکميل ميکند
مرد آلماني به اين سوال اينگونه پاسخ داد.زن
مقدس است چون ميزايد وادامه زندگي در اوست
وپاسخ مرد ايراني.بالاخره بايد ازيه
جايي شروع کنم ديگه

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۲/۱۲/۱۶

وقتي من مردم مزارم رو با آب وصابون بشوئيد
تا هرکي رد شد ليز بخوره من بخندم روحم شاد بشه

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۲/۱۲/۱۶

_____
سيگار بعدي را روشن ميکنم
کامي از لبش ميگيرم
بجاي لبهايي که چندي است نبوسيده ام
انگشتانم بوي تند سيگار ميگيرند
همان انگشتاني که همچو باد
جنگل موهاي تورا نوازش ميکردند
ديگر اين اندام سوزان تو نيست که مرا احاطه کرده
دود سيگار است و بس…
سيگارم که به آخر ميرسد
لبم را ميسوزاند مانند بوسه اي
که تو هنگام خداحافظي به آن تقديم کردي

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۲/۱۲/۱۶

خدايا کفر نمي گويم

پريشانم خدايا کفر نمي گويم

پريشانم

چه مي خواهي تو از جانم

مرا بي آنکه خود خواهم اسير زندگي کردي

خداوندا

اگر روزي ز عرش خود به زير آيي

لباس فقر بپوشي

غرورت را براي تکه ناني

به زير پاي نامردان بياندازي

وشب آهسته وخسته

تهي دستو زبان بسته

به سوي خانه با زآيي

زمين وآسمان را کفر مي گويي

نمي گويي

خداوندا

اگر در روز گرما خبر تابستان

تنت بر سايه ي ديوار بگشايي

لبت بر کاسه ي مسي قير اندود بگذاري

وقدري آن طرف تر

عمارتهاي مرمرين بيني

واعصابت براي سکه اي اين سو آن سو در

روان باشد

زمين وآسمان را کفر مي گويي

نمي گويي

خداوندا

اگر روزي بشر گردي

پشيمان مي شوي از قصه خلقت. از اين بودن

از اين بدعت

خداوندا تو مسئولي

خداوندا تو مي داني که انسان بودن وماندن

در اين دنيا چه دشوار است

چه رنجي مي کشد آنکس که انسان است واز

احساس سرشار

خداوندا مرا ببخش

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۲/۱۲/۱۶

حال دنيا پرسيدم من از پروانه اي

گفت يا باد است يا خواب يا افسانه اي

گفتم احوال عمرم را بگو تا بشنوم

گفت يا برق است يا شمع است يا پروانه اي

گفتمش انکه مي بيني به آن دل بسته ام

گفت يا کورند يا مستند يا ديوانه اي

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۲/۱۲/۱۶

___________
مطمئن باش .برو..

ضربه ات کاري بود.دل من سخت شکست

وچه زشت به من و سادگيم خنديدي

به من وعشقي پاک.که پر از ياد تو بود..

وبه اين قلب يتيم

که خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود..

توبرو تا راحت تر

تکه هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم

babk
babk
۱۳۹۲/۱۲/۱۶

ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ...
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺑﺨﺎﺭﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺘﻢ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﺮﯾﺴﺖ .
.
.
.

ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡﺑﺎﺯﻡ ﮔﺮﯾﺴﺖ
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺳﻼﻡﺧﻮﺑﯽ ﺷﯿﺸﻪ قربونت بشم??? ﺑﺎﺯ
ﮔﺮﯾﺴﺖ
ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﻗﺎﻃﯽ ﺩﺍﺭﻩ کصافط!!!