دیوار کاربران


mahsa1
mahsa1
۱۳۹۳/۰۱/۱۲

وقتی چشمانت
دراسمان طلوع کرد
فاصله ی قلبم تاقبله ی چشمانت
یک سجاده رازونیازبود.

mahsa1
mahsa1
۱۳۹۳/۰۱/۱۲

یخ می بندد

استخوانهای پاییز

درانجمادسرمای نبودنت

mahsa1
mahsa1
۱۳۹۳/۰۱/۱۲

غبار تیره تسکینی بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهائی بر گریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه برگچه بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست

mahsa1
mahsa1
۱۳۹۳/۰۱/۱۲

و خنکای مرحمی بر شعله زخمی
نه شور شعله بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره سرخت پیدا نیست

mahsa1
mahsa1
۱۳۹۳/۰۱/۱۲

همه لرزش دست و دلم
از آن بود که عشق پناهی گردد
پروازی نه گریز گاهی گردد
آی عشق آی عشق
چهره آبی‌ات پیدا نیست

mahsa1
mahsa1
۱۳۹۳/۰۱/۱۲

كاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم كرد

كاش می شد با نگاه شاپرك عشق را بر آسمان تفهیم كرد

mahsa1
mahsa1
۱۳۹۳/۰۱/۱۲

همه برگ و بهار
در سر انگشتان توست
هوای گسترده
در نقره انگشتانت می‌سوزد
و زلالی چشمه ساران
از باران و خورشید سیرآب می‌شود

mahsa1
mahsa1
۱۳۹۳/۰۱/۱۲

هرشـ ـَب اَز پـ ـُشتِ صـ ـَفحـ ـہ کـ ـوچَکـ ـ ـِ مـ ـ ـوبایـ ـ ـلـ

دَر آغوشَــم میـ ـگیرے

و نـ ـِمیدآنـ ـ ـے

چـ ـ ـہ آرآمشــے בآرَב

ایـ ـטּ آغـــوشـِ خـ ـیالــے

mahsa1
mahsa1
۱۳۹۳/۰۱/۱۲

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!

mahsa1
mahsa1
۱۳۹۳/۰۱/۱۲

زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر

مرگ را همچون شراب کهنه کم کم می فروخت