بلاگ كاربران


  • فقط تو

  • پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو  هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو  از خستگی روز همین خواب پر از راز  کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو  دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم  من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو  پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم  ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو  آزادگی و شیفتگی مرز ندارد  حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو  یا مرگ و یا شعبده …