متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


alireza1487
alireza1487
۱۳۹۳/۰۳/۲۲

راه رفتن روی طناب بر فراز آبشار نیاگارا

“استعداد” است

امتحان نکردن چنین کارهایی

“ هوش” است . . . !!!!!

*********
امروز ، امروز است ... http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/123276/

خوشحال میشم بخونین وبا نظراتتون راهنمایی کنین ، مرسی

SOGAND1441
SOGAND1441
۱۳۹۳/۰۳/۲۱

http://www.hamkhone.ir/member/7110/blog/view/121746/

سلام مهمان صندلی داغ من هستم اگه لطف کنید و سوالاتی جذاب ازم بپرسیدوصندلیموداغ کنیدممنون میشم :-)

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۱/۲۳

این روزها
پارو را رها کرده ام
و دراز شده ام کف قایقی معلق
که به هیچ کجا نمی رود…

fatemeh71
fatemeh71
۱۳۹۳/۰۱/۲۲

hos70 :
پس از اَفرینش اَدم ...خدا گفت به او:

نازنینم اَدم....

با تو رازی دارم !..

اندکی پیشتر اَی ..

اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.

... زیر چشمی به خدا می نگریست !..

محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست ...

نازنینم اَدم!!. قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید !!!..

یاد من باش ... که بس تنهایم !!.

بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!

به خدا گفت :

من به اندازه ....

من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...

به اندازه عرش ..نه ....نه

من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!

اَدم ،.. کوله اش را بر داشت

خسته و سخت قدم بر می داشت !...

راهی ظلمت پر شور زمین ..

طفلکی بنده غمگین اَدم!..

در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...

زیر لبهای خدا باز شنید ،...

نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...

نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...

که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!

نازنینم اَدم ....

نبری از یادم ...

خیلی قشنگ بود

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۰۱/۲۲

روزگاری بود که ، برچسب هایی روی قلب ها می دیدم اما، معنایشان را نمی فهمیدم. دارم فکر می کنم …شاید عشق هم تاریخ مصرف دارد!!!

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۳/۰۱/۰۴

لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد،

اگر کسانی که روحمان را مسموم میکنند ، رها کنیم !!!

_________________________________

اولین بلاگم در سال 93 : جملات زیبای بسیار الهام بخش برای زندگی

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/95966/

دوست عزیز ، خوشحال میشم شمیم عطر بهاری ات رو در این بلاگ زیبا هم استشمام کنم * مرسی

niyazz24
niyazz24
۱۳۹۲/۱۲/۰۱

پس از اَفرینش اَدم ...خدا گفت به او:

نازنینم اَدم....

با تو رازی دارم !..

اندکی پیشتر اَی ..

اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.

... زیر چشمی به خدا می نگریست !..

محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست ...

نازنینم اَدم!!. قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید !!!..

یاد من باش ... که بس تنهایم !!.

بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!

به خدا گفت :

من به اندازه ....

من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...

به اندازه عرش ..نه ....نه

من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!

اَدم ،.. کوله اش را بر داشت

خسته و سخت قدم بر می داشت !...

راهی ظلمت پر شور زمین ..

طفلکی بنده غمگین اَدم!..

در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...

زیر لبهای خدا باز شنید ،...

نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...

نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...

که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!

نازنینم اَدم ....

نبری از یادم ...

dey7
dey7
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

zendegi hamhame mobhami az rad shodane khaterehast harkhoja khandidim zendegi haman jast+=5

nasim7
nasim7
۱۳۹۲/۱۰/۲۳

چیو؟