دیوار کاربران


parendik
parendik
۱۳۹۳/۰۶/۱۷

سیاەبادها، تبرهای زنگ زدەشان را بر زمین اندازند!
نرگسی می خواهد بروید.
تفنگها همە خاموش!
کودکی می خواهد بخوابد.
همە سلاطین، سراپا گوش!
شاعری می خواهد ترانە بخواند:
"آنکە یارایش نیست
گلی باشد برای گیسوان معشوق،
خاری نیز نخواهد بود
برای پازخم زورمندان."

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۶/۱۷

خیـــانت یعنـی اینکه : شما دوس پسردارید
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ولی فکرتـون همش پیشه منه
زشته بخدا اینجوری منم احساس گناه میکنم
به سهم خودتون راضی باشید
والا به خدا

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۶/۱۳

+5

javad9060
javad9060
۱۳۹۳/۰۶/۱۳

همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد.

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند

javad9060
javad9060
۱۳۹۳/۰۶/۱۲

" جاده "

چقدر بی رحم و طولانی میشود

وقتی میفهمد ؛

کسی در مسیر تنهاست

javad9060
javad9060
۱۳۹۳/۰۶/۱۲

ميروم خسته و افسـرده و زار

سـوي منزلگــه ويرانه خويش

به خـدا مي برم از شهـــر شما

دل شوريــده و ديوانــه خويش



مي برم تا كه در ان نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گنـاه

شستشويش دهم از لكه عشــق

زين همـــه خواهش بيجا وتباه



مي برم تا زتو دورش ســـازم

زتو ،اي جلــــوه اميد محــــال

مي برم زنـــده بگورش سازم

تا از اين پس نكنــد ياد وصال



ناله مي لرزد،مي رقصد اشك

آه ، بگــــذار كه بگريزم مـــن

از تو ، اي چشمه جوشان گناه

شايـد آن به كـه بپرهيـــزم من



بخـــدا غنچـــــه شـــادي بودم

دست عشق آمد از شاخـم چيد

شعلــه آه شد م ، صــد افسوس

كه لبــم باز بر آن لب نرسيـــد



عاقبت بنــد سفـــر پايـــم بست

ميروم، خنده به لب،خونين دل

مي روم از دل من دست بردار

اي اميـــــد عبث بي حاصــــل

Amirtaha
Amirtaha
۱۳۹۳/۰۶/۱۲

5+

javad9060
javad9060
۱۳۹۳/۰۶/۱۲

parendik :
لحظه ها می روند
بی آنکه بیایند
و من ...
در بیقولۀ این روزها
تو را در حوالی دیروز
... می جویم
روزگار من بی تو
احضار آرزوهای مرده است
آن جا که هیچ کس
فردا را به دلم
تسلیت نگفت !

واقعا قبول دارم

parendik
parendik
۱۳۹۳/۰۶/۱۲

لحظه ها می روند
بی آنکه بیایند
و من ...
در بیقولۀ این روزها
تو را در حوالی دیروز
... می جویم
روزگار من بی تو
احضار آرزوهای مرده است
آن جا که هیچ کس
فردا را به دلم
تسلیت نگفت !

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۶/۱۲

از آدم هــآ بگــذر !

دلـَـت را گنده تــَر کن

نـ ـآراحتِ این نبـ ـاش

که چـ ـرا جاده ی رفاقــَـت با تـ ـو همیشه یکــ طرفه استــ . . .

مهــم نیست اگر همیشه یک طرفــه ای

شــآد باش کــه چیزی کم نگذاشتـه ای

و بدهکــارِ خودت ، رفاقـت و خدایتــ نیستی . . .