دیوار کاربران


Toska
Toska
۱۳۹۳/۰۱/۲۲

نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن

چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن

تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا، صف انتظار بشکن

«سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی»*
تو خود آفتاب خود باش ، طلسم کار بشکن

به سرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن

شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه دیوسار بشکن

ز برون کسی نیاید چو بیاری تو، اینجا
تو ز خویشتن برون آ، سپه تتار بشکن.

*******************************

«از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است// جایی برای کینهٔ دشمن نمانده است»

+++++5+++++



reyhaneh
reyhaneh
۱۳۹۳/۰۱/۲۲

تجـاوز یعنے تو تاکسے خانوم بغل دستے از نوع نشستـטּ تو احساس

راحتے نکنه تجـاوز یعنے دخترے به خاطر نگاه هــــرزه تو، تو گرماے

تابستوטּ روسریشو تا پیشونے جلو بکشه تجـاوز یعنے تـو و دوستات سر

کوچه واساده باشید،خانوم مجبور باشه کوچـه رو دور بزنه تا مزاحمش

نشیـטּ تجـاوز یعنے زטּ از بی معرفتے تو امنیتے نداشته باشه تجـاوز یعنے

دوستت دارم گفتنات هزار تا معنے بده بلـــه تجـاوز به معنے زورکے هم

آغوش شدטּ نیســـت

melisa456
melisa456
۱۳۹۳/۰۱/۲۱

عشق چیست؟
جز آنکه دختر همدمی باشد برای پسر و پسر تکیه گاهی برای دختر!!!؟
یعنی فهم و اجرای این نیم خط آنقدر سخته که همه تنهایند

babk
babk
۱۳۹۳/۰۱/۲۰

درزندگی میتوانی هم دایره باشی وهم خط راست انتخاب باتوست تا ابددور خودت بچرخی ویا تا بی نهایت ادامه دهی

babk
babk
۱۳۹۳/۰۱/۲۰

دیروز می مردند و فراموش می شدند آرام آرام،

امروز چه زود از یاد رفته ایم بی آنکه بمیریم!

babk
babk
۱۳۹۳/۰۱/۲۰

http://www.hamkhone.ir/member/20828/blog/view/102215

بلاگ جدیدمه ممنون میشم سر بزنید نظر بدین 2 تاست

Artaan
Artaan
۱۳۹۳/۰۱/۱۹

جایی برای رفتن داشتن یعنی

خــــانـــــه

کسی را برای عاشقی داشتن یعنی

خــــانواده

داشتن هر دو یعنی

نـــعمت ...............♥

http://www.hamkhone.ir/member/17977/blog/view/102167/

http://www.hamkhone.ir/member/17977/blog/view/102168/



+++++5+++++

خوشحال میشم سری بزنید


Toska
Toska
۱۳۹۳/۰۱/۱۹

رفیق راهی و از نیمه راه می گویی
وداع با من بی تکیه گاه می گویی

میان این همه آدم، میان این همه اسم
همیشه نام مرا اشتباه می گویی

به اعتبار چه آیینه ای، عزیز دلم
به هرکه می رسی از اشک و آه می گویی

دلم به نیم نگاهی خوش است، اما تو
به این ملامت سنگین، نگاه می گویی؟

هنوز حوصلهء عشق در رگم جاری است
نمرده ام که غمت را به چاه می گویی

*************************

گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود

از هرچه زندگیست دلت سیر میشود

گویی به خواب بود و جوانی مان گذشت

گاهی چقدر زود وقتمان دیر میشود

کاری ندارم که کجایی و چه میکنی

فراموش نکن مرا که دلم پیر میشود...

********************************



+++++5+++++

reyhaneh
reyhaneh
۱۳۹۳/۰۱/۱۹

چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجین گذاشته و به راه افتاد .
چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمده و گفت :
به گردنت بزنم یا به لبت ؟
چوپان گفت : آیا سزای خوبی این است ؟
مار گفت : سزای خوبی بدی است ...
و قرار شد تا از کسی سوال بکنند ، به روباهی رسیدند و از او پرسیدند .
روباه گفت :
من تا صورت واقعه را نبینم نمی توانم حکم کنم , برگشته و مار را درون بوته های آتش انداختند مار به استمداد برآمد و روباه گفت :
بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود ...

babk
babk
۱۳۹۳/۰۱/۱۸

نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری

درویشی اختیار کنی بر توانگری

ای پادشاه شهر چو وقتت فرا رسد

تو نیز با گدای محلت برابری