دیوار کاربران


babk
babk
۱۳۹۳/۰۲/۰۸

زیباترین غروب: غروب عاشقان
زیباترین سنگ: دل یار
زیباترین مایع: اشک
زیباترین ناله: آه
زیباترین دف: قلب تو
زیباترین کلام :دوستت دارم . . .

ShahryaR
ShahryaR
۱۳۹۳/۰۲/۰۷



بودنـــــت همچــون نبـــودنـــــ اســت !

وقتی بودنــــت مــرا به وَجـــــد نمی آورد

پس نبـــودنت هم مـرا رنـــــــج نمی دهد !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

صندلی داغ با حضور خودم

http://www.hamkhone.ir/member/7110/blog/view/109028--57-Shahryar-/

خوشحال میشم بیاین و سوال بپرسید


babk
babk
۱۳۹۳/۰۲/۰۶

ای فلک گر من نمی زادی اجاقت کور بود؟
من که خود راضى به این خلقت نبودم زور بود؟
من که باشم یا نباشم کاردنیا لنگ نیست ،
من بمانم یا بمیرم هیچ کسی دلتنگ نیست…

babk
babk
۱۳۹۳/۰۲/۰۶

سلام بر آنان که لایق سلامند / یک رنگ و یکدل و یک مرامند
هم گلند هم گنجینه هم دوست / هرچه از وی تعریف کنی نیکوست . . .

47atena
47atena
۱۳۹۳/۰۲/۰۶

چه کسی میگوید گرانی شده است . . .
دوره ی ارزاتیست . . .
دل ربودن ارزان . . .دل شکستن ارزان . . .
دوستی ها ارزان . . .دشمنی ها ارزان . . .شرافتها ارزان . . .
تن عریان ارزان . . .
آبرو قیمت یک تکه ی نان . . .
دروغ از همه چی ارزانتر . .
قیمته عشق چقدر کم شده . . .کمتر از قیمت آب روان . . .
و چه تخفیف بزرگی خورده قیمته هر انسان . . .

47atena
47atena
۱۳۹۳/۰۲/۰۵

مردی نابینا زیر درختی نشسته بود! پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت: قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟»
پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت: آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌
سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌
احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟
هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد. مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید:‌
برای چه می خندی؟
نابینا پاسخ داد: اولین مردی که از من سووال کرد، پادشاه بود. مرد دوم نخست وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود.
مرد با تعجب از نابینا پرسید:چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟
نابینا پاسخ داد: «‌رفتار آنها … پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد… ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد. او باید با سختی و مشکلات فراوان زندگی کرده باشد.»

reyhaneh
reyhaneh
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

علم روانشناسي مي گويد :
وقتي يک نفر خيلي ميخندد حتي براي چيزهاي احمقانه
و پيش پا افتاده بدانيد او از درون عميقأ غمگين است
اگر يک نفر خيلي مي خوابد بدانيد که تنهاست
اگر يک نفر کم حرف مي زند سريع حرفش را مي گويد
ودوباره سکوت مي کند بدانيد رازي درسينه دارد
وقتي يک نفر نمي تواند گريه کند بدانيد ضعيف است
وقتي يک نفربا يک روال غيرعادي وحجم زياد غذا مي خورد
بدانيد که تحت تنش است
وقتي يک نفر براي چيزهاي کوچک گريه مي کند
يعني رقيق القلب و معصوم است
وقتي يک نفر سريع بخاطر چيزهاي کوچک عصباني مي شود
يعني درگير عشق است...

Toska
Toska
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

در ان هنگام که دستان نسیمی سرد، ز روی سنگ فرش هر خیابان میبرد پوسیده برگی زرد...
در این اندیشه میمانم...
اگر روزی بیوفتم از دوچشمانت، کدامین باد خواهد برد تن زرد و فرو پاشیده ی من را....؟؟!


*****************************************************

دردهایم را لایک کردند و گفتند :زیبا بود... نمیدانستم مگر درد هم زیبا میشود؟
هی رفیق مجازی من نوشته هایم دست خودم نیست, دلم می نویسد ومن فقط نگاه می کنم...
به عبور روزهایم و دغدغه های فراموش نشدنی ام...

****************************************

نه مدلم, نه عکاس
نه شاخم, نه داف
با قلیون و سیگار و مشروب عکس ندارم
برای عکس واسه دنیای مجازی نرفتم آتلیه
واسه ۴ تا لایک بی ارزش التماس نمیکنم
نمیکنم
رفیق ناراحتی و غمای دوستامم نه شادیا و خوشیا
همینم که هستم و تغییر نمیکنم

****************************

+++++5+++++


Artaan
Artaan
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

مثل باران های بی اجازه

وقت و بی وقت

درهوایم پراکنده ای

و من بی هوا

ناگهان خیسم از تو !



++5++
15

babk
babk
۱۳۹۳/۰۲/۰۳

زندگی بوم سفیدیست...
من و تو نقاش‌های این صفحه‌ایم٬

زندگی را می‌توان زیبا نگاشت...

زندگی را می‌توان رنگی کشید...

اندکی رنگ محبت٬

بیشتر رنگ عشق٬

سایه روشن‌هایی هم رنگ صفا!