دیوار کاربران


eternity
eternity
۱۳۹۲/۱۰/۱۳

با داداشم دعوام شده بود بابام اومد بهم گفت بیخیال برو باهاش آشتی کن
منم بهش گفتم لازم نکرده گور باباش!
هیچی دیگه الان با یه دست و یه پای شکسته دارم براتون مینویسم

danial55
danial55
۱۳۹۲/۱۰/۱۲

دعا می کنم زیر این سقف بلند ، روی دامان زمین

هر کجا خسته شدی یا که پر غصه شدی

دستی از غیب به دادت برسد

زیباست که آن دست خدا باشد و بس ….!

danial55
danial55
۱۳۹۲/۱۰/۱۱

ببار باران

که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم

ببار باران

کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد

که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد

ببار باران

بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن

که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد

ببار باران

که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش

ببار باران

درخت و برگ خوابیدن

اقاقی....یاس وحشی....

کوچه ها روزهاست خشکیدن

ببار باران

جماعت عشق را کشتن

کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن

ولی باران ، تو با من بی وفایی

توهم تا خانه ی همسایه می باری

و تا من

میشوی یک ابر تو خالی

ببار باران

ببار باران.......که تنهایم