دیوار کاربران


shervin
shervin
۱۳۹۲/۱۰/۲۵

نقـاشــی اش خــــوب نبــود!


امـــا…


خــوب راهـش را کشیــــد و رفـــــت … !

shervin
shervin
۱۳۹۲/۱۰/۲۵

دعاهایی که این روزها ورد زبونه مادرمه اینه:

یا موسی ابن جعفر...علی دایی ببره

و بعد با خوشحالی فریاد میزنه و میگه:

پرسپولیس گل زد

و بعد یه نذری چیزی کنار میذاره که فردا بده صدقه

shervin
shervin
۱۳۹۲/۱۰/۲۵

همیشه سکوت خوب نیست!

گاهی خرد میشوی زیر بار حرف های نگفته

غافل از اینکه به تو تهمت بی جنبگی میزنند!

shervin
shervin
۱۳۹۲/۱۰/۲۵

كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند

بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را

شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران كه می بارد شما را تر كند

dariush0098
dariush0098
۱۳۹۲/۱۰/۲۵

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست

مثل ارامش بعد از یک غم

مثل بوی نم بعد باران

در نگاهت چیزیست که نمیدانم من؟؟

اما عزیزجان من به ان محتاجم.......

parsik
parsik
۱۳۹۲/۱۰/۲۳

گاهی اوقات تو زندگی

تو اوج ناراحتی فقط و فقط

دلت می خواد خیلی ناگهانی یکی محکم بغلت کنه و

بگه غصه نخور من همیشه پشتتم

هر چقدر هم کم باشه اما تو اون لحظه

همین که یکی رو پشتت حس میکنی

قد یه دنیا ارزش داره

اونجاست که از هر چی غم و ناراحتی چیزی تو دلت نمیمونه

اما نمیدونم چرا چیز به این سادگی رو

هیچکس بلد نیـــــــــــست!

ashkaan
ashkaan
۱۳۹۲/۱۰/۲۳

میخواهمت چنانکه شب خواب را

می جویمت چنانکه لب تشنه آب را

حتی اگر نباشی می آفرینمت

چنانکه التهاب بیابان سراب را


amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۰/۲۳

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد

که مرا زندگانی بخشد

چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی

دفتر عمر مرا با وجود تو

شکوهی دیگر

رونقی دیگر هست

می توانی تو به من زندگانی بخشی

یا بگیری از من آنچه را می بخشی

من به بی سامانی ، باد را می مانم

من به سرگردانی ، ابر را می مانم

من به آراسته گی خندیدم

منه ژولیده به آراسته گی خندیدم

سنگ طفلی اما

خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آشفت

قصه ی بی سر و سامانی من

باد با برگ درختان می گفت

باد با من می گفت :

" چه تهی دستی مرد ! "

ابر باور می کرد

من در آئینه رُخ خود دیدم

و به تو حق دادم

آه ... می بینم ، میبینم

تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی

من به اندازه زیبایی تو غمگینم

چه امید عبثی

من چه دارم که تو را در خور ؟!

هیچ !

من چه دارم که سزاوار تو ؟!

هیچ !

تو همه هستی من

هستی من

تو همه زندگی من هستی

تو چه داری ؟! .... همه چیز

تو چه کم داری ؟! ...هیچ !

بی تو در می یابم

چون چناران کهن

از درون تلخی واریزم را

کاهش جان من ، این شعر من است

آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی

راستی .... شعر مرا می خوانی ؟!

باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی

نه .... دریغا ، هرگز

کاشکی شعر مرا می خواندی !!!

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۱۰/۲۳

قصه عشقت را به بیگانگان نگو

چرا که این کلاغهای غریب

بر کلاه حصیری مترسک نیز آشیانه می سازند . . .

...................................................
بلاگ جدیدم : گل مخصوص مادران متولد هر ماه

http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/78193/

دوست عزیز، ضرر نداره با سلیقه مادرانمون بیشتر آشنا بشیم ؛ لطفا ببین و نظر بده

h1234b
h1234b
۱۳۹۲/۱۰/۲۳

نه از سفید و نه از سیاه . . .

دیگر از هیچ یک نمی نویسم !

دیگر نه از تو می نویسم و نه از رفتنت . . .

هیچ کدام را نمی خواهم ، همین چند سال خاطره برای گریه هایم کافیست !