بلاگ كاربران


در بین شلوغی خیابان ها .دوست داشتم چاله ای جلویم سبز میشد

پایم میغلتید و با پیشانی به درونش سقوط می کردم

و دست راستم را روی صورت احتمالا خونینم می گرفتم و

از ته دل گریه میکردم و آه میکشیدم

کاش بهانه ای مثل این پیدا میکردم

. دوست دارم خودم را در آتش غوطه ور سازم

و در همان حال احساس کنم این دنیاست که به آتش کشیده ام

نه خودم.  چرا تمام نمی شوند این روزها؟

چرا زمین بیخیال من نمیشود؟

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


maryambano
ارسال پاسخ