بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    حسنک ...

  • تعداد نظرات : 17
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۰/۰۹
  • نمايش ها : 564

داستان های شیرین فارسی
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست،چون او به موهای خود گِلَت میزند.دیروز که حسنک با کبری چت میکرد,کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت میکرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت میکرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود.او نمیدانست که سد تا چند لحظه ی دیگر میشکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت که با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود.ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت.ریزعلی سردش بود و دلش نمیخواست لباسش را درآورد.ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله ی دردسر نداشت.قطار به سنگها برخورد کرد و منفجر شد.کبری و مسافران قطار مردند.اما ریز علی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود.الان چندسالی است که کوکب همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد،او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.او کلاس بالایی دارد،او فامیلهای پولدار دارد،او آخرین بار که گوشت قرمز خرید،چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد،چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد.
به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان ما آن داستان قشنگ 
" وجـود نـدارد " ...!!!

نظرات دیوار ها


محمد
ارسال پاسخ

چه دنیایی درست کرده این اینترنت وچت

mitra75
ارسال پاسخ

MohammadSTAR :
TNX
ZIBA BOOD

khahesh

MohammadSTAR
ارسال پاسخ

TNX
ZIBA BOOD

saman11
ارسال پاسخ

بسیار زیبا و آموزنده

مريم
ارسال پاسخ

خوشم مياد از اين متن

Ghorout
ارسال پاسخ

زیبابود فقط مال دکتر انوشه بود شنیده بودمش

siwan
ارسال پاسخ

بیگ لایک!

babk
ارسال پاسخ

خوبه

hafezeh
ارسال پاسخ
ehsan238
ارسال پاسخ

دورانی شده که خودمون داریم قهرمانهای دوران کودکیمونو به فلاکت می کشیم یه زمانی اون قهرمانها داخل خودمون می دیدیم الان که خودمون به فلاکت رسیدیم قهرمانامونم باید به فلاکت برسن

NoBody
ارسال پاسخ

مرسی
واقعا قشنگ بود
20

messi2014
ارسال پاسخ

میان ان همه الف-ب-پ...مشق دبستان.انچه در زندگی واقعیت داشت خط فاصله بود
عالی بود
دستت درد نکنه

saeidyk
ارسال پاسخ

Hanna :
mrc
ziba o delneshin
:):)

مرسی

Behrad
ارسال پاسخ

تلخ و شیرین

Alonegirl
ارسال پاسخ
pedram_1364
ارسال پاسخ

زیبا و تلخ و حقیقت بود
ممنون از شما

Hanna
ارسال پاسخ

mrc
ziba o delneshin