متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


hamedaj007
hamedaj007
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

کـــربــلا یعنی که یاد رهـــبری .......... از حسین عصر خود فرمان بری


hamedaj007
hamedaj007
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

هرگز به غیر جانان

ما جان نمی فروشیم

جان می دهیم اما

جانان نمی فروشیم

دشمن اگر ببخشد

کاخ سفید خود را

یک تار موی رهبر

بر آن نمی فروشیم

hamedaj007
hamedaj007
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

در كشور عشق مقتدا خامنه ایست

فرماندهی كل قوا خامنه ایست

دیروز اگر عزیز مصر یوسف بود

امروز عزیز دل ما خامنه ایست

hamedaj007
hamedaj007
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

جان خود در ره "اولاد علی" می بازیم

همچو "مالك" به "عدوان علی" می تازیم

ای كه گویی كه خلایق ز "ولی" خسته شدند

كوری چشم همه بر "سید علی" می نازیم

hamedaj007
hamedaj007
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

سرود و شعر و شعارم امام خامنه ایست

گل همیشه بهارم امام خامنه ایست

پس ازخدا و رسول و ائمه اطهار (ع)

تمام دار و ندارم امام خامنه ایست

+5+ میخام

hamedaj007
hamedaj007
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

خامنه ای زاده زهراست

خامنه ای نائب مولاست

خامنه ای دست تو در دست خداست

خامنه ای دست تو بر سر ماست...

hamedaj007
hamedaj007
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

«قسم بر انشقاق فرق منشق، زمین خالی مباد از حجت حق؛

خمینی حجت حق در زمین بود، امین دین ختم المرسلین بود؛

خمینی رفت، فرزندش علی هست، خدا را شکر، بر امت ولی هست؛

الا مس ها که در گرد و غبارید، به اکسیر ولایت تن سپارید؛

طلا آنگه طلای ناب گردد، که در هرم ولایت، آب گردد».

hamedaj007
hamedaj007
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

عشق یعنی یک خمینی سادگی

عشق یعنی با علی دلدادگی

عشق یعنی دست تو پرپر شده

عشق یعنی یك علی رهبر شده

عشق یعنی لافتی الا علی

عشق یعنی رهبرم سید علی

hamedaj007
hamedaj007
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

نام من سرباز کوي عترت است
دوره ي آموزشي ام هيئت است
ارتش حيدر محل خدمتم
بهر جانبازي پي هر فرصتم
نقش سردوشي من يا فاطمه (س) است
قمقمه ام پر ز آب علقمه است
اسم رمز حمله ام ياس علي
افسر مافوق من سيدعلي

hamedaj007
hamedaj007
۱۳۹۲/۱۰/۲۶

سروه ای از رهبر عزیزمان در باره امام زمان روحی فداه
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو

سپندوار ز کف داده ام عنان بی تو

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

ز جام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

چو آسمان مه آلوده ام ز تنگ دلی

ژر است سینه ام ز اندوه گران بی تو

نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق

سر بهار ندارند بلبلان بی تو

لب از حکایت شبهای تار می بندم

اگر امان هدم چشم خون فشان بی تو

چو شمع کشته ندارم شراره ا به زبان

نمی زند سخنم آتشی به جان بی تو

ز بی دلی و خموشی چون نقش تصویرم

نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم

چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو

گزارش غم دل را مگر کنم چو "امین"

جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو