بی گمان بایدمعین ودهخدامعنی کنند ...

باتماشای تو از نو، واژه'افسوس'را..

مشکلات آب شیرین جهان حل میشود..

بالبت وقتی ببوسی آب اقیانوس را!

یوسف گمگشته بـــاز آمد؟!؟ نیامد حافظا...

تازه "کنعان" دِه به دِه دنبال یوسف میرود!!!

بیمار غیر شربت اشک روان نداشت


بودش هزار درد و توان بیان نداشت


دانی چرا ز آل پیمبر کشید دست


نقشی دگر به کار ستم آسمان نداشت


تنها زمین نداشت به سر دست از فلک


پایی به عزم پیش‌نهادن، زمان نداشت


یکسر به خاک ریخت گل و غنچه، شاخ و برگ


آمد ولی زباغ نصیبی خزان نداشت


دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت


تا کوفه زنده ماندن او را گمان نداشت


از تب زبس که ضعف بر او چیره گشته بود


می‌خواست بگذرد ز سر جان، توان نداشت


یک آسمان ستاره به ماه رخش ز اشک


می‌رفت، یک ستاره به هفت آسمان نداشت


در ترکش دلش که دو صد تیر آه بود


می‌برد و غیر قامت زینب کمان نداشت

در آنسوی دنیا زاده شده بودی

دور بودی

مثل تمام آرزوها

و ریل ها

در مه زنگ زده بودند

هیچ قطاری حاضر نبود

مرا به تو برساند

من به تو نرسیدم

من به حرفی تازه در عشق نرسیدم

و در ادامه خواب های من

هرگز خورشیدی طلوع نکرد ...

لبخند بزن وزندگی کن
به خاطرانهایی که بالبخندت زندگی میکنند
ازنفست ارام میگیرند وبه امیدت زنده هستند

+5

بازوهایت را که میبینم
قلبم عجیب فرو میریزد،
یعنی می شود
این بازوان آرامگاه من باشد؟5+

هم دیابت دارمو هم تشنه کام بوسه ام ...

نازنین تکلیف من با قند لبهای تو چیست؟!!

ای رفته ز دل، راست بگو!
بهر چه امشب
با خاطره ها
آمده ای
باز به سویم؟

بـــــه چــــه میـــخنــــــــدی تـــــو ؟
بــــه نـگـاهـــــم کــــه مـسـتـــــــانــــه تـــو را بــاور کــــرد
یــا بـــه افـســـــــــونـگــــری چـشـــــمـانت
کــه مـــرا ســـوخت و خــاکـسـتـــــر کــــرد ؟
خـنــــده دار است ، بـخـنـــــــد !!

روزـها ... ساعتـ ـها ... בقیقـ ه ـها ... و حتـﮯ لحظـ ه ـها

تنهــا بـراـی ِ رسیدלּ بـﮧ یڪـ چیـــز سپَرـی مـﮯشونـב

رسیــدלּ بـﮧ رویــایـﮯ اَز جنــس ِ تــــــــو5+